عاشقانه
عمر شیرین جوانی در فراقت شد تمام
تا به کی در انتظار رویت ای ماه تمام
قامت شمشاد من از غم هلالی گشته است
ماه ظلمت سوز شبهایم برآ بر پشت بام
چشم ما در فرقت یوسف لقای شهر دل
قرص ماهی گشت و از کویش نیامد یک سلام
روزگارانم سر آمد عمر یعقوبی گذشت
وا اَسف بر حال دل یارا دریغ از یک پیام
یک گل از باغ جوانیَّت کنون نشکفته است
راه من امّا به پیریّ و خزانی نیم گام
تا به کی در انتظار رویت ای ماه تمام
قامت شمشاد من از غم هلالی گشته است
ماه ظلمت سوز شبهایم برآ بر پشت بام
چشم ما در فرقت یوسف لقای شهر دل
قرص ماهی گشت و از کویش نیامد یک سلام
روزگارانم سر آمد عمر یعقوبی گذشت
وا اَسف بر حال دل یارا دریغ از یک پیام
یک گل از باغ جوانیَّت کنون نشکفته است
راه من امّا به پیریّ و خزانی نیم گام
۱۰.۱k
۲۹ دی ۱۴۰۱