عشق بی انتها پارت۳۵
#بوساگ
باهم رفتیم تو اتاق منم رفتم رو تخت نشستم چهار زانو کوک:بشین اینجا الان میام من:باشه نشستم رو تخت وسطش بعد کوک یه لیوان آب آورد گذاشت رو میز کنار تخت و بعد از پایین تخت اومد رو تخت و یه دستشو برد لابه لایه دست و شکم سمت راستم خودش سمت چپم بود و بعد سریع خوابوندم منم تاق باز افتادم اونم دمرو افتاد سرمو چرخوندم سمتش بهم نگاه میکردم دستشو برد سمت پوهام و موهامو نوازش میکرد منم یهو برگشتم پتورو انداختم رو سرم و مثلا خوابیدم رومو اونور کردم کوک:هعی میخوای بخوابی من:آره کوک:پس بوس قبل خواب چی من:امروز زیاد بوس کردیم پررو میشیم کوک:هی دختر چرا چیزی که مال منهستو بهم نمیدی من:عااا این لبا خودمه کوک:عوووو اونا فقط بهت چسبیده مال منه اون لبات من:دیگه چیزی نگفتم یهو پاشد پتو رو از روم برداشت انداخت اونور و منو گرفت چرخوند طرف خودش من:یااا جونگ کوک چیکار میکنی کوک:حالا دیگه لباتو از من میخوای بگیری آره من:بابا لبا خودمه کوک:اون لبای خوشگلو صورتی رنگ و شیرینت مال منه(با صدای بلند) من:یااا هیششش جونگ کوک داد نزن صدات میره بیرون کوک:خوب بفهمن مگه چیه من:اینجا ما یه عالمه همسایه فوضول داریم کوک:غلط کردن فوضولی کنن به اونا چه کوک:باید بهم بدی وگرنه از این حرفش ترسیدم آب دهنمو قورت دادم گفتم:و و وگرنه چ چی کوک:کاری میکنم بگی باشه بیا صدتا ببوسم من:مثلا چیکار کوک:عه دوست داری خیله خوب یهو رفت سمت گردنم گردنمو قلقلک داد با زبونش و لبش و منم میخندیدم من:وایی کوک نکن غلط کردم باشه باشه صد تا ببوساصلا لبام مال تو فقط نکن وایی کوک با توم اما بازم ادامه میداد من:جونگ کوک جیغ میزنما گوش نمیداد انقدر قلقلک میداد که خواستم جیغ بزنم لباشو محکم کوبید رو لبام و لبامو مک زد و گاز گرفت منم کپ کرده بودم چشمام وا مونده بود که منم شروع کردم و همراهیش کردم و لباشو مک زدم
باهم رفتیم تو اتاق منم رفتم رو تخت نشستم چهار زانو کوک:بشین اینجا الان میام من:باشه نشستم رو تخت وسطش بعد کوک یه لیوان آب آورد گذاشت رو میز کنار تخت و بعد از پایین تخت اومد رو تخت و یه دستشو برد لابه لایه دست و شکم سمت راستم خودش سمت چپم بود و بعد سریع خوابوندم منم تاق باز افتادم اونم دمرو افتاد سرمو چرخوندم سمتش بهم نگاه میکردم دستشو برد سمت پوهام و موهامو نوازش میکرد منم یهو برگشتم پتورو انداختم رو سرم و مثلا خوابیدم رومو اونور کردم کوک:هعی میخوای بخوابی من:آره کوک:پس بوس قبل خواب چی من:امروز زیاد بوس کردیم پررو میشیم کوک:هی دختر چرا چیزی که مال منهستو بهم نمیدی من:عااا این لبا خودمه کوک:عوووو اونا فقط بهت چسبیده مال منه اون لبات من:دیگه چیزی نگفتم یهو پاشد پتو رو از روم برداشت انداخت اونور و منو گرفت چرخوند طرف خودش من:یااا جونگ کوک چیکار میکنی کوک:حالا دیگه لباتو از من میخوای بگیری آره من:بابا لبا خودمه کوک:اون لبای خوشگلو صورتی رنگ و شیرینت مال منه(با صدای بلند) من:یااا هیششش جونگ کوک داد نزن صدات میره بیرون کوک:خوب بفهمن مگه چیه من:اینجا ما یه عالمه همسایه فوضول داریم کوک:غلط کردن فوضولی کنن به اونا چه کوک:باید بهم بدی وگرنه از این حرفش ترسیدم آب دهنمو قورت دادم گفتم:و و وگرنه چ چی کوک:کاری میکنم بگی باشه بیا صدتا ببوسم من:مثلا چیکار کوک:عه دوست داری خیله خوب یهو رفت سمت گردنم گردنمو قلقلک داد با زبونش و لبش و منم میخندیدم من:وایی کوک نکن غلط کردم باشه باشه صد تا ببوساصلا لبام مال تو فقط نکن وایی کوک با توم اما بازم ادامه میداد من:جونگ کوک جیغ میزنما گوش نمیداد انقدر قلقلک میداد که خواستم جیغ بزنم لباشو محکم کوبید رو لبام و لبامو مک زد و گاز گرفت منم کپ کرده بودم چشمام وا مونده بود که منم شروع کردم و همراهیش کردم و لباشو مک زدم
۲۴.۹k
۲۶ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.