عشق بی انتها پارت ۶۱
#بوساگ
از لبام جدا شد کوک:بوساگم من:جانم کوک:میدونی این سه سال که نبودی من دلم برات تنگ شده بود هروقت میخواستم بهت نزدیکشم نمی تونستم چون تو منو نمیشناختی وقتی میدیدمت اولین چیزی که میدیدم لبات بود هر لحظه خوشگل تر میشد اون لحظه که زدی تو گوشم دستمو گذاشتم جلو لبش نذاشتم حرف بزنه من:هیشش جونگ کوک بخاطر اون سیلی که زدم واقعا معذرت میخوام میدونم محکم زدم خندید کوک:اوفف آره خیلی محکم زدی سر بود من:غلط کردم کوک:شوخی کردم اصلا درد نداشت دستات انقدر بی جون بود که بیشتر خندم گرفت من:پررو میخواستی با مشت میزدم چی کوک:جوع میگیرتا من:آره آدمه جوع گیری هستم ولی ببخشید دیگه نمیزنم کوک:ببخشش لازم نیست ادامت میکنم من:اوه نه جناب قاضی من کاری نکردم کوک:مجرمه محترم به اسم پ.س شما مجازات میشوید من:وایی عالیجناب من کاری نکردم فقط کوچولو اینجوری زدم دستمو گذاشتم آروم زدم تو صورتش کوک:یاااا دست رو عالیجنابت بلند میکنی من:اووو مرا عف کنید عالیجناب خواستم فقط بگویم بعد زدیم زیر خنده قش کردیم من:خوب رفتیم کوک:حالا خوشم اومد یدونه دیگه بزن تو صورتم من:برای چی من نمیزنم کوک:تو رو خدا بزن دیگه من:خودت خواستیا کوک:باشه من:باشه از اونجایی که باید میزدمش نزدمش چشماشو بسته بود بعد گرفتم همون قسمتی که زدمو بوی کردم رو لپشو چشماشو باز کردم کوک:پ چرا نزدی من:جونگ کوکم من دلم نمیاد آخه بزنمت همون یدونم که زدمت بعدش عذاب وجدان داشتم کوک:ولی از خدات بود من:اگه از خدام بود تا الان لپت قرمز بود بعد من چه خاکی تو سرم میریختم کوک:بوساگ من:هوم از روم بلندشد بغلم خوابید منم برگشتم طرفش کوک:نظرت چیه فردا به بچه ها بگیم که تو حافظت برگشته من:عاعا میخوام سوپرایزشون کنم کوک:اووو باشه چجوری من:تو جنگل کوک:باشه بعد رفتم تو بغلش من:کوک کوک:جانم من:من دیگه از پیشت نمیرم کوک:منم نمیزارم تو از پیشم بری حتی اگه هزار بار حافظت پاک شه بازم میام سراغت من:کوک تو این دنیا من فقط تو رو دارم از پیشت نمیرم بهت قول میدم کوک:فقط من نیستم پسرام هستن تهیونگ جیمین یونگی هوپی نامجون و جین هممون هستیم من:اونا که بحسشون جداس منو از بغلش آورد بیرون کوک:یعنی اونا از من بهترن من:بله از شما بهترن کوک:یعنی من هیچ کاری برات نمیکنم من:هوم چیه حسودیت شد کوک:نه حسودیم نشده باهات قهلم رو شو برگردوند اونور خوابید پتورم کشید رو سرش من:چرا قهر میکنی آخه دلت میاد با من قهر کنی کوک:آله حسودی میکنم چون تو فقط مال منی من:عشقم قهر نکن دیگه بابا خواستم حرصتو درارم تو این شرایط تنها کسی که منو خوشحال میکنه و روحمو خوب میکنه فقط تویی
از لبام جدا شد کوک:بوساگم من:جانم کوک:میدونی این سه سال که نبودی من دلم برات تنگ شده بود هروقت میخواستم بهت نزدیکشم نمی تونستم چون تو منو نمیشناختی وقتی میدیدمت اولین چیزی که میدیدم لبات بود هر لحظه خوشگل تر میشد اون لحظه که زدی تو گوشم دستمو گذاشتم جلو لبش نذاشتم حرف بزنه من:هیشش جونگ کوک بخاطر اون سیلی که زدم واقعا معذرت میخوام میدونم محکم زدم خندید کوک:اوفف آره خیلی محکم زدی سر بود من:غلط کردم کوک:شوخی کردم اصلا درد نداشت دستات انقدر بی جون بود که بیشتر خندم گرفت من:پررو میخواستی با مشت میزدم چی کوک:جوع میگیرتا من:آره آدمه جوع گیری هستم ولی ببخشید دیگه نمیزنم کوک:ببخشش لازم نیست ادامت میکنم من:اوه نه جناب قاضی من کاری نکردم کوک:مجرمه محترم به اسم پ.س شما مجازات میشوید من:وایی عالیجناب من کاری نکردم فقط کوچولو اینجوری زدم دستمو گذاشتم آروم زدم تو صورتش کوک:یاااا دست رو عالیجنابت بلند میکنی من:اووو مرا عف کنید عالیجناب خواستم فقط بگویم بعد زدیم زیر خنده قش کردیم من:خوب رفتیم کوک:حالا خوشم اومد یدونه دیگه بزن تو صورتم من:برای چی من نمیزنم کوک:تو رو خدا بزن دیگه من:خودت خواستیا کوک:باشه من:باشه از اونجایی که باید میزدمش نزدمش چشماشو بسته بود بعد گرفتم همون قسمتی که زدمو بوی کردم رو لپشو چشماشو باز کردم کوک:پ چرا نزدی من:جونگ کوکم من دلم نمیاد آخه بزنمت همون یدونم که زدمت بعدش عذاب وجدان داشتم کوک:ولی از خدات بود من:اگه از خدام بود تا الان لپت قرمز بود بعد من چه خاکی تو سرم میریختم کوک:بوساگ من:هوم از روم بلندشد بغلم خوابید منم برگشتم طرفش کوک:نظرت چیه فردا به بچه ها بگیم که تو حافظت برگشته من:عاعا میخوام سوپرایزشون کنم کوک:اووو باشه چجوری من:تو جنگل کوک:باشه بعد رفتم تو بغلش من:کوک کوک:جانم من:من دیگه از پیشت نمیرم کوک:منم نمیزارم تو از پیشم بری حتی اگه هزار بار حافظت پاک شه بازم میام سراغت من:کوک تو این دنیا من فقط تو رو دارم از پیشت نمیرم بهت قول میدم کوک:فقط من نیستم پسرام هستن تهیونگ جیمین یونگی هوپی نامجون و جین هممون هستیم من:اونا که بحسشون جداس منو از بغلش آورد بیرون کوک:یعنی اونا از من بهترن من:بله از شما بهترن کوک:یعنی من هیچ کاری برات نمیکنم من:هوم چیه حسودیت شد کوک:نه حسودیم نشده باهات قهلم رو شو برگردوند اونور خوابید پتورم کشید رو سرش من:چرا قهر میکنی آخه دلت میاد با من قهر کنی کوک:آله حسودی میکنم چون تو فقط مال منی من:عشقم قهر نکن دیگه بابا خواستم حرصتو درارم تو این شرایط تنها کسی که منو خوشحال میکنه و روحمو خوب میکنه فقط تویی
۱۴.۲k
۰۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.