خیلی وقت بود که تفریح نرفته بودند. برنامه ریزی کرد تا خان
خیلی وقت بود که تفریح نرفته بودند. برنامه ریزی کرد تا خانواده اش را شمال ببرد. از وقتی که رسیدند کنار آب شروع کرد به تعریف کردن از علی قوچانی، از ردانی پور و دیگر فرماندهان لشکر 14. می گفت: « به حالشان غلطه می خورم آنها چیزهایی می بینند که ما نمی بینیم. اشک هایش جاری شد و این شعر را خواند:
عقل گوید که مرو که نتوانی / عشق گوید هر آنچه باداباد
جسمش در کنار خانواده بود اما روحش در جبهه ها.
کتاب این عمار، شهید قربانعلی عرب، ص38
شادی روح شهدا و امام خمینی«ره» امام شهیدان
خصوصا شهید قربانعلی عرب،صلوات...
عقل گوید که مرو که نتوانی / عشق گوید هر آنچه باداباد
جسمش در کنار خانواده بود اما روحش در جبهه ها.
کتاب این عمار، شهید قربانعلی عرب، ص38
شادی روح شهدا و امام خمینی«ره» امام شهیدان
خصوصا شهید قربانعلی عرب،صلوات...
۵۵۵
۰۵ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.