من پراز عشقم ولی اینجا مجال عشق نیست
من پراز عشقم ولی اینجا مجال عشق نیست
عاشقم هر چند گاهی حس وحال عشق نیست
مثل سنگ وشیشه باهم دشمن دیرینه اند
عقل هر جا باشد آنجا احتمال عشق نیست
گرچه بالبخند از زاهد بپرسی باز هم
جز ترشرویی جوابی بر سوال عشق نیست
سال رحلت سال هجرت سال جنگ و سال خون
گشته ام یک عمر در تقویم سال عشق نیست
هرگناهی کرده ای جز عاشقی آسوده باش
در دیار ما حرامی جز حلال عشق نیست
من تمام شهر را مکتب به مکتب گشته ام
قیل وقال زهد هست و قیل وقال عشق نیست
بی گمان هرپیله ای آبستن پرواز نیست
گاه در تقدیریک پروانه بال عشق نیست
دل خوشم از اینکه باپند تمام عاقلان
این دل دیوانه ی من بی خیال عشق نیست...
عاشقم هر چند گاهی حس وحال عشق نیست
مثل سنگ وشیشه باهم دشمن دیرینه اند
عقل هر جا باشد آنجا احتمال عشق نیست
گرچه بالبخند از زاهد بپرسی باز هم
جز ترشرویی جوابی بر سوال عشق نیست
سال رحلت سال هجرت سال جنگ و سال خون
گشته ام یک عمر در تقویم سال عشق نیست
هرگناهی کرده ای جز عاشقی آسوده باش
در دیار ما حرامی جز حلال عشق نیست
من تمام شهر را مکتب به مکتب گشته ام
قیل وقال زهد هست و قیل وقال عشق نیست
بی گمان هرپیله ای آبستن پرواز نیست
گاه در تقدیریک پروانه بال عشق نیست
دل خوشم از اینکه باپند تمام عاقلان
این دل دیوانه ی من بی خیال عشق نیست...
۲.۳k
۱۵ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.