خیلی زیباس
خیلی زیباس
حتما بخونید وقتتون رو نمیگیره.....
.
قورباغه ها فرشته نجات ما !!!!!!
.
@ هنگام عبور از اروند خروشان بدلیل تلاطم شدید آب عده ای از غواص ها گلویشان پر از آب شده و در آستانه خفه شدن بودن و نیاز به سرفه کردن داشتند اما چون می دانستند یک سرفه باعث لو رفتن کل عملیات شده سرفه نمی کردند. . .
@ چون وضع اضطراری شد ، ماجرا را با سردار قربانی در میان گذاشتند دستور این بود که اگر شده خود را خفه کنید؛ سرفه نکنید؛ چون یک لشگر را نابود خواهید کرد...
@ عزیزانی که دچار سرفه شدید شده بودند بارها
زیر آب رفتند اما قادر به اجرا دستور نبودند ...
@فرمانده دستور داد ؛ از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی صدا شهید شوید، تا جان یک لشگر به خطر نیافتد...
@ نفس در سینه ها حبس شده بود...
صحنه تکان دهنده و غیر قابل توصیفی بود...
@ می دانستیم که صدور این دستور چقدر برای فرمانده دشوار است،امّا موضوع هستی و نیستی یک لشگر ،پیروزی و شکست یک عملیات در میان است
@ متوسل به بی بی فاطمه_زهرا و پرچم بارگاه امام_رضا شدیم که ناگهان در یک چشم بهم زدنی تمام اروند پر از صدای قورباغه هایی شد که نمیگذاشتند صدای سرفه ها به دشمن برسد!!!!
.
@ اعجاز باورنکردنی اینجا بود که در اروند شاید در طول یک سال حتی صدای یک قورباغه شنیده نمیشد!!!!
@ صدای قورباغه هایی که از جانب خدا به یاری ابراهیم ها و اسماعیل هایی شتافته بودند که برای یاری الله در برابر آن فرمان سرتعظیم فرود آورده و قدم به قربانگاه خود گذاشتند
راوی: سرهنگ پاسدار رمضان قاسمی
اللهُمَ صَلِ عَـلَـی مُـحَمَــّـدٍ وآلِ مُـحَـمــَّدٍ وعَـجِّـلْ فَرَجَهُم
حتما بخونید وقتتون رو نمیگیره.....
.
قورباغه ها فرشته نجات ما !!!!!!
.
@ هنگام عبور از اروند خروشان بدلیل تلاطم شدید آب عده ای از غواص ها گلویشان پر از آب شده و در آستانه خفه شدن بودن و نیاز به سرفه کردن داشتند اما چون می دانستند یک سرفه باعث لو رفتن کل عملیات شده سرفه نمی کردند. . .
@ چون وضع اضطراری شد ، ماجرا را با سردار قربانی در میان گذاشتند دستور این بود که اگر شده خود را خفه کنید؛ سرفه نکنید؛ چون یک لشگر را نابود خواهید کرد...
@ عزیزانی که دچار سرفه شدید شده بودند بارها
زیر آب رفتند اما قادر به اجرا دستور نبودند ...
@فرمانده دستور داد ؛ از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی صدا شهید شوید، تا جان یک لشگر به خطر نیافتد...
@ نفس در سینه ها حبس شده بود...
صحنه تکان دهنده و غیر قابل توصیفی بود...
@ می دانستیم که صدور این دستور چقدر برای فرمانده دشوار است،امّا موضوع هستی و نیستی یک لشگر ،پیروزی و شکست یک عملیات در میان است
@ متوسل به بی بی فاطمه_زهرا و پرچم بارگاه امام_رضا شدیم که ناگهان در یک چشم بهم زدنی تمام اروند پر از صدای قورباغه هایی شد که نمیگذاشتند صدای سرفه ها به دشمن برسد!!!!
.
@ اعجاز باورنکردنی اینجا بود که در اروند شاید در طول یک سال حتی صدای یک قورباغه شنیده نمیشد!!!!
@ صدای قورباغه هایی که از جانب خدا به یاری ابراهیم ها و اسماعیل هایی شتافته بودند که برای یاری الله در برابر آن فرمان سرتعظیم فرود آورده و قدم به قربانگاه خود گذاشتند
راوی: سرهنگ پاسدار رمضان قاسمی
اللهُمَ صَلِ عَـلَـی مُـحَمَــّـدٍ وآلِ مُـحَـمــَّدٍ وعَـجِّـلْ فَرَجَهُم
۴۱۳
۲۱ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.