همین برایم کافی بود که بگوید از صدای گیتار خوشش می آید
همین برایم کافی بود که بگوید از صدای گیتار خوشش می آید
و من نیز بروم گیتار را حرفه ای یادبگیرم...
همین کافی بود که بگوید عاشق عکاسیست و من عکاس شدم و حال دیگر تبدیل به علایقم شده است...
وقتی گفت خلبانی را دوست دارد خواستم خلبان شوم ولی چشمانم عینکی بود و خلبان ها چشمشان باید بدون عینک باشد...
برایم کافی بود که بگوید از ماهی متنفر است و بعد از دیگر ماهی نخوردم...
وقتی گفت کمی لاغر شوی بهتر است من تصمیم گرفتم گیاه خوار شوم....
شعر میگفتم اما شعر هایم رنگ و بوی سیاست و خونریزی و لجن گرفته بود, پس از آمدنش در مورد آسمان و اشک و باران شعرگفتم...
در واقع آرزوهایش را به آرزوهای خودم ترجیح میدهم گویا آرزوهای او برای دست یافتنی تر است!!!
اما وقتی که رفت دیگر نتوانستم این را بپذیرم....
چون من دیگر من نبودم ، حال من تبدیل به او شده بودم و او خودش را تنها گذاشت و رفت با جسمی که مال من بود و اخلاقی که مال خودش بود....
او مرا تغییر داد بدون اینکه خودش بفهمد... حال خوشحال تر از قبلم...
و من نیز بروم گیتار را حرفه ای یادبگیرم...
همین کافی بود که بگوید عاشق عکاسیست و من عکاس شدم و حال دیگر تبدیل به علایقم شده است...
وقتی گفت خلبانی را دوست دارد خواستم خلبان شوم ولی چشمانم عینکی بود و خلبان ها چشمشان باید بدون عینک باشد...
برایم کافی بود که بگوید از ماهی متنفر است و بعد از دیگر ماهی نخوردم...
وقتی گفت کمی لاغر شوی بهتر است من تصمیم گرفتم گیاه خوار شوم....
شعر میگفتم اما شعر هایم رنگ و بوی سیاست و خونریزی و لجن گرفته بود, پس از آمدنش در مورد آسمان و اشک و باران شعرگفتم...
در واقع آرزوهایش را به آرزوهای خودم ترجیح میدهم گویا آرزوهای او برای دست یافتنی تر است!!!
اما وقتی که رفت دیگر نتوانستم این را بپذیرم....
چون من دیگر من نبودم ، حال من تبدیل به او شده بودم و او خودش را تنها گذاشت و رفت با جسمی که مال من بود و اخلاقی که مال خودش بود....
او مرا تغییر داد بدون اینکه خودش بفهمد... حال خوشحال تر از قبلم...
۴۳۸
۲۴ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.