بعضی ها؛
بعضی ها؛
شبیه عطر بهارنارنجی هستند در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت،
نفس میکشی...
آنقدر عمیق؛ که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت؛ در ریه هات ذخیره کنی... بعضی ها؛
شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت؛
جانت را با جان و دل در هوایشان؛ تازه میکنی... بعضی ها؛.... بعضی ها؛
آرامش مطلقند؛
لبخندشان...
تلالو برق چشمانشان؛
صدای آرامشان...
اصلِ کار، تپش قلبشان...
انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق میکند ... و آنقدر عزیزند؛
آن قدر بکرند؛
که دلت نمی آید حتی یک انگشتت هم بخورد بهشان...
میترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت...
شبیه عطر بهارنارنجی هستند در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت،
نفس میکشی...
آنقدر عمیق؛ که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت؛ در ریه هات ذخیره کنی... بعضی ها؛
شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت؛
جانت را با جان و دل در هوایشان؛ تازه میکنی... بعضی ها؛.... بعضی ها؛
آرامش مطلقند؛
لبخندشان...
تلالو برق چشمانشان؛
صدای آرامشان...
اصلِ کار، تپش قلبشان...
انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق میکند ... و آنقدر عزیزند؛
آن قدر بکرند؛
که دلت نمی آید حتی یک انگشتت هم بخورد بهشان...
میترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت...
۱.۴k
۲۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.