قبول کن!
قبول کن!
به حیرت انتهای جهان هم که برسی
باز حسرت ابتدای جاده دیوانه ات می کند
پایت که رفتن باشد دلت می ماند
دنیاهمیشه در ایستگاه های از پیش تعیین شده می ایستد
دو چمدان مثل هم فکر نمی کنند
شباهت ما هم همین است
که تو صدای گردش زمین را به خاطره می آوری
که من صدای قدیمی ترین سوت قطار
و هر چه دورترم می کند
چمدانم را سنگین تر ,دوری را نزدیک تر
عقربه ها و جاده ها از رفتن نمی مانند
و تنها دو ایستگاه
از دوست داشتنت باقی مانده...
به حیرت انتهای جهان هم که برسی
باز حسرت ابتدای جاده دیوانه ات می کند
پایت که رفتن باشد دلت می ماند
دنیاهمیشه در ایستگاه های از پیش تعیین شده می ایستد
دو چمدان مثل هم فکر نمی کنند
شباهت ما هم همین است
که تو صدای گردش زمین را به خاطره می آوری
که من صدای قدیمی ترین سوت قطار
و هر چه دورترم می کند
چمدانم را سنگین تر ,دوری را نزدیک تر
عقربه ها و جاده ها از رفتن نمی مانند
و تنها دو ایستگاه
از دوست داشتنت باقی مانده...
۱.۳k
۲۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.