سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن ومیارن ایران...
به نظرنتون کارخوبیه؟؟
کیا موافقن؟کیامخالف؟
اکثردانشجویان مخالف بودن!!!
بعضی میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...
بعضی میگفتن:ولمون نمیکنن گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"
بعضی میگفتن:آدم یادبدبختیاش میفته!!!
استاد درس راشروع کرد ولی خبری ازبرگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...
همه سراغ برگه هاگرفتند....استادجواب نمیداد...
یکی ازدانشجویان باعصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟شمامسئول برگه هابودی
استادروی تخته کلاس نوشت:من مسئول برگه های شماهستم...
استادگفت:برگه هاتون راگم کردم نمیدونم کجاگذاشتم؟
همه دانشجویان شاکی شدن
استادگفت:چرابرگه هاتون رو میخواین؟
گفتند:چون واسش زحمت کشیدیم، درس خوندیم،هزینه دادیم،زمان صرف کردیم
هرچی که دانشجویان میگفتند استادروی تخته مینوشت
استاد گفت: برگه های شمارو توکلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
یکی از دانشجویان رفت بعدازچند دقیقه بابرگه ها برگشت ...
استاد برگه ها روگرفت وتیکه تیکه کرد.
صدای دانشجویان بلندشد.
استادگفت:الان دیگه برگه هاتون رونمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!
دانشجویان گفتن:استادبرگه ها رو میچسبونیم.
برگه هاروبه دانشجویان دادوگفت:شماازیک برگه کاغذنتونستیدبگذریدوچقدرتلاش کردیدتاپیداشون کردید،چطورتوقع داریدمادری که بچه اش رابادستای خودش بزرگ کردوفرستاد جنگ؛الان منتظره همین چهارتااستخونش نباشه!!؟؟
بچه اش رامیخواد،حتی اگه خاکسترشده باشه.
چنددقیقه همه جا سکوت حاکم شد!همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!
تنهاکسی که موافق بود ...
فرزندشهیدی بودکه سالها منتظرباباش بود.
شهدا شرمنده ایم...!
.
•روحمون با یادشون شاد•
•هدیه به ارواح بلندپروازشون صلوات•
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن ومیارن ایران...
به نظرنتون کارخوبیه؟؟
کیا موافقن؟کیامخالف؟
اکثردانشجویان مخالف بودن!!!
بعضی میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...
بعضی میگفتن:ولمون نمیکنن گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"
بعضی میگفتن:آدم یادبدبختیاش میفته!!!
استاد درس راشروع کرد ولی خبری ازبرگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...
همه سراغ برگه هاگرفتند....استادجواب نمیداد...
یکی ازدانشجویان باعصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟شمامسئول برگه هابودی
استادروی تخته کلاس نوشت:من مسئول برگه های شماهستم...
استادگفت:برگه هاتون راگم کردم نمیدونم کجاگذاشتم؟
همه دانشجویان شاکی شدن
استادگفت:چرابرگه هاتون رو میخواین؟
گفتند:چون واسش زحمت کشیدیم، درس خوندیم،هزینه دادیم،زمان صرف کردیم
هرچی که دانشجویان میگفتند استادروی تخته مینوشت
استاد گفت: برگه های شمارو توکلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
یکی از دانشجویان رفت بعدازچند دقیقه بابرگه ها برگشت ...
استاد برگه ها روگرفت وتیکه تیکه کرد.
صدای دانشجویان بلندشد.
استادگفت:الان دیگه برگه هاتون رونمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!
دانشجویان گفتن:استادبرگه ها رو میچسبونیم.
برگه هاروبه دانشجویان دادوگفت:شماازیک برگه کاغذنتونستیدبگذریدوچقدرتلاش کردیدتاپیداشون کردید،چطورتوقع داریدمادری که بچه اش رابادستای خودش بزرگ کردوفرستاد جنگ؛الان منتظره همین چهارتااستخونش نباشه!!؟؟
بچه اش رامیخواد،حتی اگه خاکسترشده باشه.
چنددقیقه همه جا سکوت حاکم شد!همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!
تنهاکسی که موافق بود ...
فرزندشهیدی بودکه سالها منتظرباباش بود.
شهدا شرمنده ایم...!
.
•روحمون با یادشون شاد•
•هدیه به ارواح بلندپروازشون صلوات•
۷۵۳
۰۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.