وقتی دلت تنگ است و لبانت پر از سکوت وقتی هیچ اشتیاقی درون
وقتی دلت تنگ است و لبانت پر از سکوت وقتی هیچ اشتیاقی درون حوضچه چشمانت نیست وقتی
سبوس زندگانیت در باد گم می شود وقتی لهجه شیوایی هزاران به گوشت نمی رسد وقتی تنت از
دست حرفها سرد است وقتی هیچ کس تو را نازنین خطاب نمی کند درهای آسمان که بسته نیست
دستانت را به سوی رنگین کمان ها بلند کن چون همیشه یکی هست که تو را از پس ابرهای تیره و
شاید زلال " نازنین " صدا کند...
لحظههایتان آرام...
سبوس زندگانیت در باد گم می شود وقتی لهجه شیوایی هزاران به گوشت نمی رسد وقتی تنت از
دست حرفها سرد است وقتی هیچ کس تو را نازنین خطاب نمی کند درهای آسمان که بسته نیست
دستانت را به سوی رنگین کمان ها بلند کن چون همیشه یکی هست که تو را از پس ابرهای تیره و
شاید زلال " نازنین " صدا کند...
لحظههایتان آرام...
۶۴۷
۰۱ اسفند ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.