به ساده زیست ها هرگز رای ندهید.
به ساده زیست ها هرگز رای ندهید.
ابراهیم نبوی
با ساده زیستی مبارزه کنید.
یکی از مشکلات بزرگ کشور ما روی کار آمدن آدم های ساده زیست است. آدمهایی که پیش از آنکه وزیر و رئیس جمهور شوند نه سفری به خارج از کشور کردند، نه خانه شیک و ماشین تروتمیزی داشتند و نه خوش لباس و خوش سخن و خوش سلیقه بودند. من مطمئنم که اگر فرض کنیم که یک آدم ساده زیست وزیر بشود و همانطور ساده زیست بماند خیلی هم ممنون او خواهیم شد، اما تجربه کشور ما که این را نشان نمی دهد. تجربه کشور ما نشان می دهد که هر گاه آدمی که وضع مالی اش در زندگی معمول از متوسط به بالا بوده، مثل اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی و خود حضرتعالی در خانه خوبی زندگی کرده، از جوانی به سفر فرنگ رفته و لباس مناسب می پوشد و ماشین خوب سوار می شود وقتی به قدرت رسیده مردم رفاه و آسودگی بیشتری داشتند. درست برعکس وقتی کسی مثل "اسمشو نبر" رئیس جمهور می شود، تمام عقده های زندگی اش را می خواهد ارضا کند. با ۱۵۰ نفر فامیل و دوست و آشنا سفر رسمی می رود، همه خانواده اش را سر کار می آورد، به جای تولید ثروت به توزیع ثروت می پردازد و در نتیجه می شود همین که در هشت سال گذشته شد. آدم اگر می خواهد حقوق هم بگیرد از حسابداری آدم پلوخور حقوق می گیرد. این ضرب المثل ها که الکی وارد ادبیات این کشور نشده. مثلا همین آقای خاتمی، یک برادرش پزشک است، آن یکی مهندس است، پسرش دکترا دارد، دخترش استاد دانشگاه است. وقتی برادر خاتمی وکیل مجلس هم بشود درآمدش می شود یک سوم، در نتیجه هر روز آرزو می کند برود سر کار اصلی اش. بنابراین وقتی چهار سال تمام شد مثل بچه آدم می رود خانه شان. نه اینکه مثل آقای " اسمشو نبر" برای ماندن در قدرت و داشتن شغل و رفتن سفر هزار تا گیر بدهد. دفتر درست کند در ریاست جمهوری که بعد از پایان ریاست جمهوری خودش و خانواده و فامیل تا آخر عمرشان بچسبند به مال ملت. بیا! این هم ساده زیست. این ساده زیستی که اگر هر سال نیویورک نرود کهیر می زند به چه درد می خورد؟ اصلا اگر یک بچه کارگر بیاید سر کار و همه کارگرها بیکار بشوند بهتر است یا اینکه یک سرمایه دار بیاید سر کار و بیکاری کمتر بشود؟
ابراهیم نبوی
با ساده زیستی مبارزه کنید.
یکی از مشکلات بزرگ کشور ما روی کار آمدن آدم های ساده زیست است. آدمهایی که پیش از آنکه وزیر و رئیس جمهور شوند نه سفری به خارج از کشور کردند، نه خانه شیک و ماشین تروتمیزی داشتند و نه خوش لباس و خوش سخن و خوش سلیقه بودند. من مطمئنم که اگر فرض کنیم که یک آدم ساده زیست وزیر بشود و همانطور ساده زیست بماند خیلی هم ممنون او خواهیم شد، اما تجربه کشور ما که این را نشان نمی دهد. تجربه کشور ما نشان می دهد که هر گاه آدمی که وضع مالی اش در زندگی معمول از متوسط به بالا بوده، مثل اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی و خود حضرتعالی در خانه خوبی زندگی کرده، از جوانی به سفر فرنگ رفته و لباس مناسب می پوشد و ماشین خوب سوار می شود وقتی به قدرت رسیده مردم رفاه و آسودگی بیشتری داشتند. درست برعکس وقتی کسی مثل "اسمشو نبر" رئیس جمهور می شود، تمام عقده های زندگی اش را می خواهد ارضا کند. با ۱۵۰ نفر فامیل و دوست و آشنا سفر رسمی می رود، همه خانواده اش را سر کار می آورد، به جای تولید ثروت به توزیع ثروت می پردازد و در نتیجه می شود همین که در هشت سال گذشته شد. آدم اگر می خواهد حقوق هم بگیرد از حسابداری آدم پلوخور حقوق می گیرد. این ضرب المثل ها که الکی وارد ادبیات این کشور نشده. مثلا همین آقای خاتمی، یک برادرش پزشک است، آن یکی مهندس است، پسرش دکترا دارد، دخترش استاد دانشگاه است. وقتی برادر خاتمی وکیل مجلس هم بشود درآمدش می شود یک سوم، در نتیجه هر روز آرزو می کند برود سر کار اصلی اش. بنابراین وقتی چهار سال تمام شد مثل بچه آدم می رود خانه شان. نه اینکه مثل آقای " اسمشو نبر" برای ماندن در قدرت و داشتن شغل و رفتن سفر هزار تا گیر بدهد. دفتر درست کند در ریاست جمهوری که بعد از پایان ریاست جمهوری خودش و خانواده و فامیل تا آخر عمرشان بچسبند به مال ملت. بیا! این هم ساده زیست. این ساده زیستی که اگر هر سال نیویورک نرود کهیر می زند به چه درد می خورد؟ اصلا اگر یک بچه کارگر بیاید سر کار و همه کارگرها بیکار بشوند بهتر است یا اینکه یک سرمایه دار بیاید سر کار و بیکاری کمتر بشود؟
۴.۹k
۱۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.