یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
خود ندانم چه خطایی کردم
که زمن رشته ی الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست
هرکجا می نگرنم , باز هم اوست
که به چشمان ترم خیره شده
درد عشق ست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده
" فروغ فرخ زاد"
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
خود ندانم چه خطایی کردم
که زمن رشته ی الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست
هرکجا می نگرنم , باز هم اوست
که به چشمان ترم خیره شده
درد عشق ست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده
" فروغ فرخ زاد"
۱.۹k
۰۳ اسفند ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.