..شماا يادتون نمياد، تو نيمكت ها سه نفري می نشستيم بعد مو

..شماا يادتون نمياد، تو نيمكت ها سه نفري می نشستيم بعد موقع امتحان نفر وسطي بايد ميرفت زير ميز
شما يادتون نمياد،سرمونو مي گرفتيم جلوي پنكه مي گفتيم: آ آ آ آ آ آآآآ
شما يادتون نمياد،ولي نوك مداد قرمزاي سوسمار نشان كه زبون ميزدي خوش رنگ تر ميشد.
شما يادتون نمياد،تو فيلم سازدهني مرده با دوچرخه توكوچه ها دور ميزدو ميخوند:دريااااااا موجه كا كا.. دريا موجه.
شما يادتون نميادموقع امتحان بايد بين خودمون و نفر بغلي كيف ميذاشتيم رو ميز كه تقلب نكنيم.
شما يادتون نمياد،زنگ آخر كه مي شد كيف و كوله رو مينداختيم رو دوشمون و منتظر بوديم زنگ بخوره تا اولين نفري باشيم كه از كلاس ميدوه بيرون .
شما يادتون نمياد،يك مدت از اين مداد تراش رو ميزي ها مد شده بود هركي از اونا داشت خيلي با كلاس بود.
شما يادتون نمياد،كه كانال هاي تلويزيون دو تا بيشتر نبود، كانال يك و كانال دو !
شما يادتون نمياد،پاك كن هاي جوهري كه يه طرفش قرمز بود يه طرفش آبي بعد با طرف آبيش مي خواستيم كه خودكارو پاك كنيم، هميشه آخرش يا كاغذ رو پاره مي كرد يا سياه و كثيف مي شد !
شما يادتون نمياد گوشه پايين ورقه هاي دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن
شما يادتون نمياد، با آب و مايع ظرفشويي كف درست ميكرديم، تو لوله خالي خودكار بيك فوت ميكرديم تا حباب درست بشه !
شما يادتون نمياد، دبستان كه بوديم، هر چي ميپرسيدن و ميمونديم توش، ميگفتيم ما تا سر اينجا خونديم !
شما يادتون نمياد،چرخ فلكي كه چرخو فلكش رو مياورد 4 تا جا بيشتر نداشت و با دست ميچرخوندش.
شما يادتون نمياد تو دبستان زنگ تفريح كه تموم مي شد ماموراي آبخوري ديگه نمي ذاشتن آب بخوريم
شما يادتون نمياد، تو راه مدرسه اگه يه قوطي پيدا ميكرديم تا خود مدرسه شوتش ميكرديم ‌
شما يادتون نمياد، خانم خامنه اي (مجري برنامه كودك شبكه يك) رو با اون صورت صاف و صداي شمرده شمرده اش
شما يادتون نمياد، تو دبستان سر كلاس وقتي گچ تموم ميشد، خدا خدا ميكرديم معلم به ما بگه بريم از دفتر گچ بياريم، هميشه هم گچ هاي رنگي زير دست معلم زود ميشكست، بعدم صداي ناهنجار كشيده شدن ناخن روي تخته سياه
شما يادتون نمياد، قديما تلويزيون كه كنترل نداشت، يكي مجبور بود پايين تلويزيون بخوابه با پاش كانالها رو عوض كنه
شما يادتون نمياد،اون موقعها مچ دستمون رو گاز مي گرفتيم، بعد با خودكار بيك روي جاي گازمون ساعت مي كشيديم .. مامانمون هم واسه دلخوشيمون ازمون مي پرسيد ساعت چنده، ذوق مرگ مي شديم
شما يادتون نمياد وقتي سر كلاس حوصله درس رو نداشتيم ، الكي مداد رو بهانه ميكرديم بلند ميشديم ميرفتيم گوشه كلاس دم سطل آشغال كه بتراشيم
شما يادتون نمياد، دوست داشتيم مبصر صف بشيم تا پاي بچه ها رو سر صف جفت كنيم‌
شما يادتون نمياد، خانوم اجازهههههههه سعيدي جيش كردددددد
شما يادتون نمياد: از جلو نظااااااااااااااااام ‌
شما يادتون نمياد، آرزومون اين بود كه وقتي از دوستمون مي پرسيم درستون كجاست، اونا يه درس از ما عقب تر باشن
شما يادتون نمياد اون موقع ها وقتي مدادمونو كه ميتراشيديم همش مواظب بوديم كه اين آشغال تراشش نشكنه همينجوري هي پيچ بخوره
شما يادتون نمياد تو دبستان وقتي مشقامونو ننوشته بوديم معلم كه ميومد بالا سرمون الكي تو كيفمونو مي گشتيم ميگفتيم خانوم دفترمونو جا گذاشتيم!!
شما يادتون نمياد، برگه هاي امتحاني بزرگي كه سر برگشون آبي رنگ بود و بالاي صفحه يه ‌برگه امتحان‌ گنده نوشته بودن
شما يادتون نمياد اون روز هايي كه هوا برفي و باروني بود ناظم مدرسه ميگف امروز صف نيست مستقيم بريد سر كلاس
شما يادتون نمياد ماه رمضون كه ميشد اگه كسي مي گفت من روزه ام بهش ميگفتيم: زبونتو در بيار ببينم راست ميگي يا نه !
شما يادتون نمياد ابتدايي كه بوديم, وايميساديم تو صف...بعد ناظممون ميومد ميگفت يه جوري بگيد مرگ بر امريكا؛تا صداتون برسه امريكا.....!!!ما هم ابلــــــــــــــــــــــ ـــــه ، فكر مي كرديم امريكا كوچه بغليه ، ازته جيــــــــــــــگر داد ميزدیم
حالا یادتون اووووووومد.یادش بخیر چقد شیرین بود.