کاش بیدارم کنی تا خواب شیرینت شوم
کاش بیدارم کنی تا خواب شیرینت شوم
دردهایت را بگو بگذار تسکینت شوم
عمر دست اوست اما جان تو جان من است
با تو پیمانی که بستم ذوق پنهان من است
عصر پاییز تو را،صبح بهاری می کنم
زندگی را باز در جان تو جاری می کنم
کاش بیدارم کنی تا خواب شیرینت شوم
دردهایت را بگو بگذار تسکینت شوم...
دردهایت را بگو بگذار تسکینت شوم
عمر دست اوست اما جان تو جان من است
با تو پیمانی که بستم ذوق پنهان من است
عصر پاییز تو را،صبح بهاری می کنم
زندگی را باز در جان تو جاری می کنم
کاش بیدارم کنی تا خواب شیرینت شوم
دردهایت را بگو بگذار تسکینت شوم...
۱.۶k
۱۰ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.