بِسم ربّ الشُهدا و الصدیقین
بِسم ربّ الشُهدا و الصدیقین
جهاد اے جانانِ جوانانِ جویاے جهادِ امروز...
______
جهاد یعنی عشق و عشق یعنی یک شهید ...
و
عشق یعنی خداے جهاد
و
عشق یعنی اللهم عجل لولیک الفرج
شهید عزادار نمیخواهد
من هم برایت عزاداری نمیکنم جهاد...
مثل همه دوست دارانت...
فقط میگریم و عزادارم برای اینکه چرا دیر شناختمت. دیر با تو آشنا شدم...
گریه میکنم برای خودم که شاید ظرفیت شناخت تو و راهت و آرمان هایت را نداشته باشم...
اما باز به خودم می آیم و به روحم نگاه میکنم که چند روزے است با تو التیام یافته و خودش را از نو ساخته است...
براے " جهاد" جهادی با همان دو معنایش...
یکی به معنای جهاد در راه خدا و دیگری تو..
جهاد عماد مغنیه
همان آقازاده لبنانے ، همان " پسرے که تیپ امروزے داشت ولے غیرتش دیروزے بود."
(یکی هم سن من هم سن تو اهل همینجا بود
یکی مثل من و تو توی قلبش آرزوها بود
میون دفتراش عشقی بدون مرز پیدا بود)
میدانم راه جهاد رهرو میخواهد
میخواهم رهرویت باشم اے جهادگر راه حق...
و تو این را از خداے مهربانت بخواه..
گفتند دوست شوید با شهیدے که لبخندش دلتان را میلرزاند اما...
اما حسی که من این روزها به تو و شهادتت و لبخندت دارم فراتر از یک لرزیدن دل است... فراتر از یک دوستےساده...
حسے است که دوست دارم عالم تو و خداے تورا بشناسند...
بدانند که بودے آقازاده؟! بدانند چه کردے؟!
بدانند هنوز هم هستند مردانے که از دلبستگے هاے این دار فانے بگذرند و جان خود را به دست بگیرند و بہ دل دشمن بزنند.
بدانند اکنون در آسمان ها در مهمانے عرشیان چه میکنی ؟!
راستی ما فرشیان را یادت می آید؟!
همان ها که هنوز هم نمیشناسند تو را..
همان ها که غرق در زرق و برق دنیا چشم هایشان را کور کرده اند...
همان ها که با راه تو و اهداف تو غریبه اند...
راستی آن روز خاک "شلمچه"را لای چفیه ام پیدا کردم حسرت خوردم و گفتم من هیچ وقت نمیتوانم مثل آنها باشم...
میدانی فردایش چه شد؟ یکباره نامت یادم آمد رفتم و عکس هایت را دیدم ... و خوشحالم و شکرگزار که دوستم اکنون تو هستی... الگویم و مظهر خوبی های یک جوان ...
تویےکه مرا به یاد علی اکبرِ امام حسین(ع) می اندازے ، زمانی که دیگر جلوه گر اهل بیت کمیاب اند ... همچون لبخند هاے تو که بر روے صورت هیچ کس دیگر پدیدار نخواهد شد..
راستی جهاد میدانستی باهم ، هم دهه اے هستیم...؟! این تنها نقطه مشترک نسل ماست با تو بعد از عشق به "سید علی خامنه ای"..
گفتے هر آنکه با تو بیاید پایان راهش شهادت است و هرکس که از تو جدا شود پیروز نخواهد شد...
قبولم میکنے من هم همراهت بیایم ؟!
تا ارتفاعات جولان و "قنیطره" که سهل است تا خود قله قاف با تو می آیم ...
راستی به راستی شاید هیچوقت نتوانم به لبنان بیایم و مزار تو را از زیارت کنم
شاید حتی نتوانم مزار نمادینت را در بهشت زهرا ببینم...
اما اما قول میدهم قلبم را از تو و خداوندگارے که همچون تو را خلق کرده آکنده کنم...
راستی جهاد نیازمند دعایت هستم ...
راستی جهاد امروز یک سال و سیزده روز از رفتنت دور شدیم...
اما جهاد یادت هر لحظه به ما نزدیک تر میشود...
تولد رسیدن دوباره به پدرت را تبریک میگویم .
اما
خوش میگذرد در آسمان ها جهاد ؟!
(رهایے تو اے پروانه از پیله مبارک باد..)
راستی جهاد ...
(" جهاد" ما ادامه داره تا ظلم و تباهی هست)
(یکی میوفته صد تا مرد بر میخیزن از خاکش)
جهاد
برمیخیزیم برای ادامه دادن به راهت...
"جهاد"
دوستت داریم...
اللهم عجل لولیک الفرج
شقایق
۱۱/بهمن/۱۳۹۴
Jahadaneh
جهاد اے جانانِ جوانانِ جویاے جهادِ امروز...
______
جهاد یعنی عشق و عشق یعنی یک شهید ...
و
عشق یعنی خداے جهاد
و
عشق یعنی اللهم عجل لولیک الفرج
شهید عزادار نمیخواهد
من هم برایت عزاداری نمیکنم جهاد...
مثل همه دوست دارانت...
فقط میگریم و عزادارم برای اینکه چرا دیر شناختمت. دیر با تو آشنا شدم...
گریه میکنم برای خودم که شاید ظرفیت شناخت تو و راهت و آرمان هایت را نداشته باشم...
اما باز به خودم می آیم و به روحم نگاه میکنم که چند روزے است با تو التیام یافته و خودش را از نو ساخته است...
براے " جهاد" جهادی با همان دو معنایش...
یکی به معنای جهاد در راه خدا و دیگری تو..
جهاد عماد مغنیه
همان آقازاده لبنانے ، همان " پسرے که تیپ امروزے داشت ولے غیرتش دیروزے بود."
(یکی هم سن من هم سن تو اهل همینجا بود
یکی مثل من و تو توی قلبش آرزوها بود
میون دفتراش عشقی بدون مرز پیدا بود)
میدانم راه جهاد رهرو میخواهد
میخواهم رهرویت باشم اے جهادگر راه حق...
و تو این را از خداے مهربانت بخواه..
گفتند دوست شوید با شهیدے که لبخندش دلتان را میلرزاند اما...
اما حسی که من این روزها به تو و شهادتت و لبخندت دارم فراتر از یک لرزیدن دل است... فراتر از یک دوستےساده...
حسے است که دوست دارم عالم تو و خداے تورا بشناسند...
بدانند که بودے آقازاده؟! بدانند چه کردے؟!
بدانند هنوز هم هستند مردانے که از دلبستگے هاے این دار فانے بگذرند و جان خود را به دست بگیرند و بہ دل دشمن بزنند.
بدانند اکنون در آسمان ها در مهمانے عرشیان چه میکنی ؟!
راستی ما فرشیان را یادت می آید؟!
همان ها که هنوز هم نمیشناسند تو را..
همان ها که غرق در زرق و برق دنیا چشم هایشان را کور کرده اند...
همان ها که با راه تو و اهداف تو غریبه اند...
راستی آن روز خاک "شلمچه"را لای چفیه ام پیدا کردم حسرت خوردم و گفتم من هیچ وقت نمیتوانم مثل آنها باشم...
میدانی فردایش چه شد؟ یکباره نامت یادم آمد رفتم و عکس هایت را دیدم ... و خوشحالم و شکرگزار که دوستم اکنون تو هستی... الگویم و مظهر خوبی های یک جوان ...
تویےکه مرا به یاد علی اکبرِ امام حسین(ع) می اندازے ، زمانی که دیگر جلوه گر اهل بیت کمیاب اند ... همچون لبخند هاے تو که بر روے صورت هیچ کس دیگر پدیدار نخواهد شد..
راستی جهاد میدانستی باهم ، هم دهه اے هستیم...؟! این تنها نقطه مشترک نسل ماست با تو بعد از عشق به "سید علی خامنه ای"..
گفتے هر آنکه با تو بیاید پایان راهش شهادت است و هرکس که از تو جدا شود پیروز نخواهد شد...
قبولم میکنے من هم همراهت بیایم ؟!
تا ارتفاعات جولان و "قنیطره" که سهل است تا خود قله قاف با تو می آیم ...
راستی به راستی شاید هیچوقت نتوانم به لبنان بیایم و مزار تو را از زیارت کنم
شاید حتی نتوانم مزار نمادینت را در بهشت زهرا ببینم...
اما اما قول میدهم قلبم را از تو و خداوندگارے که همچون تو را خلق کرده آکنده کنم...
راستی جهاد نیازمند دعایت هستم ...
راستی جهاد امروز یک سال و سیزده روز از رفتنت دور شدیم...
اما جهاد یادت هر لحظه به ما نزدیک تر میشود...
تولد رسیدن دوباره به پدرت را تبریک میگویم .
اما
خوش میگذرد در آسمان ها جهاد ؟!
(رهایے تو اے پروانه از پیله مبارک باد..)
راستی جهاد ...
(" جهاد" ما ادامه داره تا ظلم و تباهی هست)
(یکی میوفته صد تا مرد بر میخیزن از خاکش)
جهاد
برمیخیزیم برای ادامه دادن به راهت...
"جهاد"
دوستت داریم...
اللهم عجل لولیک الفرج
شقایق
۱۱/بهمن/۱۳۹۴
Jahadaneh
۷.۹k
۱۳ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.