یادش به خیر!!
یادش به خیر!!
مادربزرگ هر صبح زودتر از همه از خواب
بیدار می شد، چای تازه دم می کرد
و
صبحانه را به انتظار پدربزرگ که با
نانی تازه بیاد ، می چید و هر دو
همیشه به جای خوابیدن مثل همه ی ما ،
در کنار هم صبح ها به رسم قشنگ
خودشان ، با مهر و محبت و لبخند چای تازه دم و صبحانه می خوردند.
آن روز ها به صبحانه خوردن صبح زودشان می خندیدم.
اما ؛
این روز ها دیگر نمی خندم!!
این روزها در مرور خاطره شان ،
خوب می دانم که مادربزرگ و پدربزرگم به بهانه همین صبحانه ، هر صبح برای عشق ورزیدن و کنار هم بودن بیشتر ، از خواب شان می گذشتند تا روزشان را با نوازش و مهربانی به هم آغاز کنند.
یاد این قطعه افتادم:
"عاشقی
رسم قشنگ صبح است
که سر صبح برایت
چای و
لبخند و
سلام آوردم
من سر ذوق همین عشق
چنین بیدارم"
" آن روزها چقدر قشنگ ، رسم عاشقی را بلد بودند!! "
مادربزرگ هر صبح زودتر از همه از خواب
بیدار می شد، چای تازه دم می کرد
و
صبحانه را به انتظار پدربزرگ که با
نانی تازه بیاد ، می چید و هر دو
همیشه به جای خوابیدن مثل همه ی ما ،
در کنار هم صبح ها به رسم قشنگ
خودشان ، با مهر و محبت و لبخند چای تازه دم و صبحانه می خوردند.
آن روز ها به صبحانه خوردن صبح زودشان می خندیدم.
اما ؛
این روز ها دیگر نمی خندم!!
این روزها در مرور خاطره شان ،
خوب می دانم که مادربزرگ و پدربزرگم به بهانه همین صبحانه ، هر صبح برای عشق ورزیدن و کنار هم بودن بیشتر ، از خواب شان می گذشتند تا روزشان را با نوازش و مهربانی به هم آغاز کنند.
یاد این قطعه افتادم:
"عاشقی
رسم قشنگ صبح است
که سر صبح برایت
چای و
لبخند و
سلام آوردم
من سر ذوق همین عشق
چنین بیدارم"
" آن روزها چقدر قشنگ ، رسم عاشقی را بلد بودند!! "
۲.۴k
۰۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.