یک وقت هایی هست که حالِ دلت اصلا خوب نیست
یک وقت هایی هست که حالِ دلت اصلا خوب نیست
اما خودت را میزنی به نفهمی
به خودت دلداری می دهی که چیزی نیست آخر دنیا که نرسیده
خودت را بغل میکنی تا آرام بگیری
لبخندهای کشدار الکی میزنی و مدام تکرار میکنی من خوبم
ادای آدم های بی تفاوت را در می آوری حتی شانه هایت را می اندازی بالا و زیر لب میگویی چیزی نشده که...
بعد یکهو سکوت میکنی
و میبینی نه نمیشود
این جا همان آخر دنیاست
خودت که هیچ خدا هم بیاید و بغلت کند آرام نمیشوی
کم کم چیزی در گلویت بزرگ می شود
یک درد وحشتناک که اشک را به چشمانت می آورد
یک بغض غلیظ
از آن هایی که با هیچی پایین نمی رود
بعد تا به خودت بیایی میبینی صورتت خیس شده و داری هق هق میکنی
و تازه این یعنی شروع ماجرا
وقتی کار به این جا میرسد دیگر کاری از دستِ خودت برنمی اید
باید یکی باشد که تو را بلد باشد و بیاید آرامت کند
و امان از روزی که همان یک نفر حالِ دلت را بد کرده باشد و برای آرام کردنت نیاید!
"این جا همان آخر دنیاست"
-منِ او-
اما خودت را میزنی به نفهمی
به خودت دلداری می دهی که چیزی نیست آخر دنیا که نرسیده
خودت را بغل میکنی تا آرام بگیری
لبخندهای کشدار الکی میزنی و مدام تکرار میکنی من خوبم
ادای آدم های بی تفاوت را در می آوری حتی شانه هایت را می اندازی بالا و زیر لب میگویی چیزی نشده که...
بعد یکهو سکوت میکنی
و میبینی نه نمیشود
این جا همان آخر دنیاست
خودت که هیچ خدا هم بیاید و بغلت کند آرام نمیشوی
کم کم چیزی در گلویت بزرگ می شود
یک درد وحشتناک که اشک را به چشمانت می آورد
یک بغض غلیظ
از آن هایی که با هیچی پایین نمی رود
بعد تا به خودت بیایی میبینی صورتت خیس شده و داری هق هق میکنی
و تازه این یعنی شروع ماجرا
وقتی کار به این جا میرسد دیگر کاری از دستِ خودت برنمی اید
باید یکی باشد که تو را بلد باشد و بیاید آرامت کند
و امان از روزی که همان یک نفر حالِ دلت را بد کرده باشد و برای آرام کردنت نیاید!
"این جا همان آخر دنیاست"
-منِ او-
۵.۵k
۱۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.