تقدیم به تمام کسایی که عشقشونو از دست دادن
تقدیم به تمام کسایی که عشقشونو از دست دادن
ﻫﻤﯿـــــــــــــﺸﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺁﺩﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ : ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ …
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﺮﺳﯽ: ﭼﺮﺍ ﺳﺮﺍﻏﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﯼ؟
ﻣﯿﮕـــــــﻪ : ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ … ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﻩ !
ﻣﯿﮕﯽ :ﭼﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻘﺼﺪ ﺧﺎﮐﻪ !
ﺍﻣﺎ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎﺏ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯿﺎﺵ ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ …!
ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑـــــــﯽ ﺧﯿـــــﺎﻝ !
ﻋﺎﺷﻘﻪ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑـــــــﯽ ﺧــــــﯿﺎﻝ !
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺍﺯﺕ ﺣﻼﻟﯿﺖ ﻣﯿﻄﻠﺒﻪ
ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ : ﭼﺮﺍ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻓـــــﺮﺩﺍﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ …
ﺑﺮﯾﺪﻩ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ !
ﺗﺎ ﺣﻼﻟﺶ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺕ ﺑﺮﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺗﻮ ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﮕﯽ
“ﺁﺧﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩﯼ . ﺍﯾﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﻮ ﺣﻼﻝ ﮐﻨﯽ ”
ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﺁﺩﻣﺎ ﻋﺎﺷﻘﻦ …
ﺍﺯ ﻣﺪﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎﯼ ﺑﻼﺗﮑﻠﯿﻒ !
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﯾﺪﻥ …
ﺍﯾﻨﺎ ﻓﺮﺷﺘﻦ …
ﺗــــــــــﻮﺭﻭ خــــــﺪﺍ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﺫﯾﺘﺸﻮﻥ ﻧﮑﻨﯿﺪ …
ﺗﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺬﺍﺭﯾﺪ …ﺩﺍﻏﻮﻥ ﻣﯿﺸﻦ!
نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم فروردین 1393ساعت 13:59 توسط پرهام| آرشیو نظرات
***پدر***
پدر...
پدر دستای گرمت چرا سرده ؟؟؟
پاهای پیرت دیگه خالی ز درده
پدر چرا چراغ خونمون دیگه خاموشه؟؟
چرا هر کیو اینجا می بینم سیاه می پوشه؟؟!!
پدر نوازشم کن اگه بیداری
تو گفتی تا که هستم امنیت داری
پدرم صبرم تمومه نگو رفتی
ببین تو آخرین سفر منو تنهام گذاشتی
پدر جونم پدر عمرم پدر سالار خونه پدر رفتی سفرت تا ابد یادم می مونه
پدر صدام بزن صداتو می خوام پدر نفس بکش هواتو می خوام
هنوز چشمای من باور نداره که باباست، داره اشکم در میاره
*****************خداحافظ پدر جون*****************
نوشته شده در جمعه بیست و دوم فروردین 1393ساعت 13:37 توسط پرهام| آرشیو نظرات
***عشق دختر و پسر***
عشق پسر و دختر...
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.
دختر لبخندی زد و گفت ممنونم...
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد.. حال دختر خوب نبود.. نیاز فوری به قلب داشت.. از پسر خبری نبود.. دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی.. ولی این بود اون حرفات.. حتی برای دیدنم هم نیومدی… شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد.. دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت کنید.. درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم. الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم.. پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم.. امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند.. اون این کارو کرده بود.. اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد.. و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم...
ﻫﻤﯿـــــــــــــﺸﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺁﺩﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ : ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ …
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﺮﺳﯽ: ﭼﺮﺍ ﺳﺮﺍﻏﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﯼ؟
ﻣﯿﮕـــــــﻪ : ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ … ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﻩ !
ﻣﯿﮕﯽ :ﭼﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻘﺼﺪ ﺧﺎﮐﻪ !
ﺍﻣﺎ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎﺏ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯿﺎﺵ ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ …!
ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑـــــــﯽ ﺧﯿـــــﺎﻝ !
ﻋﺎﺷﻘﻪ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑـــــــﯽ ﺧــــــﯿﺎﻝ !
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺍﺯﺕ ﺣﻼﻟﯿﺖ ﻣﯿﻄﻠﺒﻪ
ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ : ﭼﺮﺍ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻓـــــﺮﺩﺍﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ …
ﺑﺮﯾﺪﻩ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ !
ﺗﺎ ﺣﻼﻟﺶ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺕ ﺑﺮﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺗﻮ ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﮕﯽ
“ﺁﺧﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩﯼ . ﺍﯾﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﻮ ﺣﻼﻝ ﮐﻨﯽ ”
ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﺁﺩﻣﺎ ﻋﺎﺷﻘﻦ …
ﺍﺯ ﻣﺪﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎﯼ ﺑﻼﺗﮑﻠﯿﻒ !
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﯾﺪﻥ …
ﺍﯾﻨﺎ ﻓﺮﺷﺘﻦ …
ﺗــــــــــﻮﺭﻭ خــــــﺪﺍ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﺫﯾﺘﺸﻮﻥ ﻧﮑﻨﯿﺪ …
ﺗﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺬﺍﺭﯾﺪ …ﺩﺍﻏﻮﻥ ﻣﯿﺸﻦ!
نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم فروردین 1393ساعت 13:59 توسط پرهام| آرشیو نظرات
***پدر***
پدر...
پدر دستای گرمت چرا سرده ؟؟؟
پاهای پیرت دیگه خالی ز درده
پدر چرا چراغ خونمون دیگه خاموشه؟؟
چرا هر کیو اینجا می بینم سیاه می پوشه؟؟!!
پدر نوازشم کن اگه بیداری
تو گفتی تا که هستم امنیت داری
پدرم صبرم تمومه نگو رفتی
ببین تو آخرین سفر منو تنهام گذاشتی
پدر جونم پدر عمرم پدر سالار خونه پدر رفتی سفرت تا ابد یادم می مونه
پدر صدام بزن صداتو می خوام پدر نفس بکش هواتو می خوام
هنوز چشمای من باور نداره که باباست، داره اشکم در میاره
*****************خداحافظ پدر جون*****************
نوشته شده در جمعه بیست و دوم فروردین 1393ساعت 13:37 توسط پرهام| آرشیو نظرات
***عشق دختر و پسر***
عشق پسر و دختر...
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.
دختر لبخندی زد و گفت ممنونم...
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد.. حال دختر خوب نبود.. نیاز فوری به قلب داشت.. از پسر خبری نبود.. دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی.. ولی این بود اون حرفات.. حتی برای دیدنم هم نیومدی… شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد.. دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت کنید.. درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم. الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم.. پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم.. امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند.. اون این کارو کرده بود.. اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد.. و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم...
۳.۶k
۱۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.