سرنوشت،پاپوشی برایم دوخت که دربه درفاصله هاشدم،ذهنم چنان سوخت ازآشی که برایم پخته بودن که ازترس،آب یخ راهم قبل ازخوردن فوت می کنم...
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.