بعد بابا
بعد بابا
بعدمامان
بعد بابابزرگ
فرشته و دوستام تنها تکیه گاهای منن
خدایا اینو ازم نگیر
خواهش میکنم
کیف پولو از توی جیبم اوردم بیرون
رژلبو که به زور توی اون جا داده بودم بیرون اوردمش
گفتم:ببینمت
سرشو از روی شونم برداشت و بهم خیره شد
معلومبود امروز خستش کرده
گفتم:باز کن دهنتو
تکونم نخور
_میخوای چیکار کنی؟؟
_حرفم نزن
خودمو به فرشته نزدیک کردم و بادقت تمام رژو روی لباش کشیدم
انقدری که توی کارم دقت میکردم اگه درسامو هم انقد دقتمیکردم توشون به یه جا رسیده بودم
داشت از فضولی تیکه پاره میشد که خودشو ببینه
_ایمان چه شکلیم کردی!؟
_خوشگل کردمت
_با چه اعتمادی ام میگه...انگار نصف عمرش ارایشگری یاد میگرفته
_رژ زدنکه بلدی نمیخواد
_چرا خیرم میخواد..بیخیال..ایمان خستم
_از چی!؟
_از درس و مشق..از بیماری مامانم..از همه چی
_خوب میشه مامانت ..نگران نباش
پاهامودراز کرده بودم که سرشو گذاشت روی پاهام و پاهاشو توی بغلش جمع کرد
چشماشو بست و سعی کرد روی چمنای خیس پارک یکم استراحت کنه
دستمو روی سرش نوازش گونه میکشیدم
چند دسته از موهاش بیرون شال افتاده بود
اروم زمزمه کردم:لالا لالایی لالایی لالایی
(یه چیزی توهمین مایه ها...حالا بازم خواسید اهنگ نمیبخشمت یا ورود ممنوع رو گوش بدید...منظورمو از خوندن سبک لالایی میفهمید)
اروم گفتم:فرشته
_جانم
_من الان هیچ سرمایه ای ندارم...میدونی که!؟
_اره
_خونه..خانواده..فامیل.هیچیو و هیشکیو ندارم..میدونی که!؟
_اره
_هزار بار خورد شدم..هزار بار دلم خواسته بمیرم..هزار بار خسته شدم از زندگی...احساسی نمونده واسم...بی اعصابم...داغونم..از تو شکستم...میدونی که!؟
_اره..میدونم عزیزم..میدونم ایمانم
_فرشته...با همه اینا میمونی کنارم؟؟
_ایمان باورم نداری!؟فرشتتو قبول نداری!؟میگم میمونم و تو باور نمیکنی!؟..ایمان من اگه تورو نداشته باشم خودمم ندارم...
_فرشته...
_جونه فرشته
_دوست دارم
_منم دوست دارم دیوونه
خیلی بی هوا خودشو انداخت توی بغلم
با تمام وجودم از وجودش استفاده میکردم...اگه یه روزی..یه بی وجود بیادو وجودمو ازم بگیره دیگه وجود ندارم(چی گفتم :)))))
روی سرش رو میبوسیدم
خوبه زیر درختی که ما نشسته بودیم چراغی وجود نداشت و کلی تاریک بود
سرشو جلوی صورتم گرفتم ودستامو دور صورتش قاب کردم
توی چشماش زل زدم
بی اراده به سمتش کشیده شدم
رنگ رژلبش داشت دیوونممیکرد
بی اراده لبامو روی لباش گذاشتم
یه بوسه طولانی شیرین
حالا که فکر میکنم قشنگ ترین رنگ زندگیم رنگ همین رژلبه بود
دیوونممیکرد
چشماشو بسته بود
یه بار دیگه پیشونیشو بوسیدم
جای لبای رنگ گرفتم روی پیشونیش موند
غر زد:چه معنی میده اقامون لباش رنگی باشه..بیا اینجا ببینم
از لفظ کلمه اقامون دلم قیلی ویلی رفت
دور گردنمو گرفت و به خودش نزدیکم کرد
با انگشتاش لبمو پاک کرد و گفت:حالا خوب شد
منم غر زدم:چه معنی میده خانومم لباش واسه غیر من رنگی بشه!؟
چونشو گرفتم و کشوندمش سمت خودم ولی من برعکس اون دوباره با بوسیدن رژلبشو کمرنگ تر کردم
اعتراض کرد:عه...نیگا باز رژی شدی
خندیدم و گفتم :اگه با انگشت پاکش کنی باز بوست میکنم
چشاشو ریز کرد و گفت:شیطونی!؟
_هرچی میخوای بزار اسمشو
خیلی سریع لباموبوسید و گفت:اسمشو میزارم عشق
بعدم بهم خندید
منم بهش خندیدم
تقریبا میشد گفت فرشته توی بغلمه
دستامو دورش حلقه کردم و چسبوندمش به خودم
بعدم روی چمنا دراز کشیدم
اونم سرشو گذاشت روی سینه هامو کنارم دراز کشید
حس خوبیه
که یکی باشه تا جای خالی همرو پر کنه
حس خوبیه
ببینی یه نفر همرو به خاطر تو پس زده
حس خوبیه
میدونم ربطی نداشت
ولی خب اونم حس خوبیه
:)))
(ژییییییییییییییغ
نامردا..همش تقصیر شماهاس
انقد بدم میاد از این چس بازیایه عاشقانه
شماهام همش میگید عاشقانش کن عاشقانش کن
نمیگید من این عاشقانه هارو از کجام در بیارم اخه
نه اینکه دوازده تاعشق دارم و هی بهم عشق ورزیده میشه
واسه همون
خلاصه که یجوری اینجاشو نوشتم دیگه با یه بدبختی... به صحنه های عاشقانم از یک تا بیست چند میدید!؟
کامنت نزارید از قسمت بعدی خبری نیستاااااا
بعدشم
ینی یکی نیست بلند شه بزه واسه من در راه خدا اب بیاره!؟
هلاک شدم :((
بعدمامان
بعد بابابزرگ
فرشته و دوستام تنها تکیه گاهای منن
خدایا اینو ازم نگیر
خواهش میکنم
کیف پولو از توی جیبم اوردم بیرون
رژلبو که به زور توی اون جا داده بودم بیرون اوردمش
گفتم:ببینمت
سرشو از روی شونم برداشت و بهم خیره شد
معلومبود امروز خستش کرده
گفتم:باز کن دهنتو
تکونم نخور
_میخوای چیکار کنی؟؟
_حرفم نزن
خودمو به فرشته نزدیک کردم و بادقت تمام رژو روی لباش کشیدم
انقدری که توی کارم دقت میکردم اگه درسامو هم انقد دقتمیکردم توشون به یه جا رسیده بودم
داشت از فضولی تیکه پاره میشد که خودشو ببینه
_ایمان چه شکلیم کردی!؟
_خوشگل کردمت
_با چه اعتمادی ام میگه...انگار نصف عمرش ارایشگری یاد میگرفته
_رژ زدنکه بلدی نمیخواد
_چرا خیرم میخواد..بیخیال..ایمان خستم
_از چی!؟
_از درس و مشق..از بیماری مامانم..از همه چی
_خوب میشه مامانت ..نگران نباش
پاهامودراز کرده بودم که سرشو گذاشت روی پاهام و پاهاشو توی بغلش جمع کرد
چشماشو بست و سعی کرد روی چمنای خیس پارک یکم استراحت کنه
دستمو روی سرش نوازش گونه میکشیدم
چند دسته از موهاش بیرون شال افتاده بود
اروم زمزمه کردم:لالا لالایی لالایی لالایی
(یه چیزی توهمین مایه ها...حالا بازم خواسید اهنگ نمیبخشمت یا ورود ممنوع رو گوش بدید...منظورمو از خوندن سبک لالایی میفهمید)
اروم گفتم:فرشته
_جانم
_من الان هیچ سرمایه ای ندارم...میدونی که!؟
_اره
_خونه..خانواده..فامیل.هیچیو و هیشکیو ندارم..میدونی که!؟
_اره
_هزار بار خورد شدم..هزار بار دلم خواسته بمیرم..هزار بار خسته شدم از زندگی...احساسی نمونده واسم...بی اعصابم...داغونم..از تو شکستم...میدونی که!؟
_اره..میدونم عزیزم..میدونم ایمانم
_فرشته...با همه اینا میمونی کنارم؟؟
_ایمان باورم نداری!؟فرشتتو قبول نداری!؟میگم میمونم و تو باور نمیکنی!؟..ایمان من اگه تورو نداشته باشم خودمم ندارم...
_فرشته...
_جونه فرشته
_دوست دارم
_منم دوست دارم دیوونه
خیلی بی هوا خودشو انداخت توی بغلم
با تمام وجودم از وجودش استفاده میکردم...اگه یه روزی..یه بی وجود بیادو وجودمو ازم بگیره دیگه وجود ندارم(چی گفتم :)))))
روی سرش رو میبوسیدم
خوبه زیر درختی که ما نشسته بودیم چراغی وجود نداشت و کلی تاریک بود
سرشو جلوی صورتم گرفتم ودستامو دور صورتش قاب کردم
توی چشماش زل زدم
بی اراده به سمتش کشیده شدم
رنگ رژلبش داشت دیوونممیکرد
بی اراده لبامو روی لباش گذاشتم
یه بوسه طولانی شیرین
حالا که فکر میکنم قشنگ ترین رنگ زندگیم رنگ همین رژلبه بود
دیوونممیکرد
چشماشو بسته بود
یه بار دیگه پیشونیشو بوسیدم
جای لبای رنگ گرفتم روی پیشونیش موند
غر زد:چه معنی میده اقامون لباش رنگی باشه..بیا اینجا ببینم
از لفظ کلمه اقامون دلم قیلی ویلی رفت
دور گردنمو گرفت و به خودش نزدیکم کرد
با انگشتاش لبمو پاک کرد و گفت:حالا خوب شد
منم غر زدم:چه معنی میده خانومم لباش واسه غیر من رنگی بشه!؟
چونشو گرفتم و کشوندمش سمت خودم ولی من برعکس اون دوباره با بوسیدن رژلبشو کمرنگ تر کردم
اعتراض کرد:عه...نیگا باز رژی شدی
خندیدم و گفتم :اگه با انگشت پاکش کنی باز بوست میکنم
چشاشو ریز کرد و گفت:شیطونی!؟
_هرچی میخوای بزار اسمشو
خیلی سریع لباموبوسید و گفت:اسمشو میزارم عشق
بعدم بهم خندید
منم بهش خندیدم
تقریبا میشد گفت فرشته توی بغلمه
دستامو دورش حلقه کردم و چسبوندمش به خودم
بعدم روی چمنا دراز کشیدم
اونم سرشو گذاشت روی سینه هامو کنارم دراز کشید
حس خوبیه
که یکی باشه تا جای خالی همرو پر کنه
حس خوبیه
ببینی یه نفر همرو به خاطر تو پس زده
حس خوبیه
میدونم ربطی نداشت
ولی خب اونم حس خوبیه
:)))
(ژییییییییییییییغ
نامردا..همش تقصیر شماهاس
انقد بدم میاد از این چس بازیایه عاشقانه
شماهام همش میگید عاشقانش کن عاشقانش کن
نمیگید من این عاشقانه هارو از کجام در بیارم اخه
نه اینکه دوازده تاعشق دارم و هی بهم عشق ورزیده میشه
واسه همون
خلاصه که یجوری اینجاشو نوشتم دیگه با یه بدبختی... به صحنه های عاشقانم از یک تا بیست چند میدید!؟
کامنت نزارید از قسمت بعدی خبری نیستاااااا
بعدشم
ینی یکی نیست بلند شه بزه واسه من در راه خدا اب بیاره!؟
هلاک شدم :((
۱۱.۹k
۲۶ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.