مادربزرگ رفت!!!
مادربزرگ رفت!!!
مادربزرگ رفت تا حسرت بوسیدن دوباره اش تا آخر عمر بر سینه ام بماند
مادربزرگ رفت تا فقط با دیدن عکسهایش جای خالیش یادمان بیفتد
مادربزرگ رفت و ما دوباره فرصت کردیم تا دوباره با او دیداری تازه کنیم ... چقدر زیبا خوابیده بود ...
مادربزرگ رفت تا ما بالاخره بفهمیم در حیات کوچک تنهاییش چه کسی همصحبتش بود .... گلها
مادر بزرگ رفت تا آخرین شعرم را برایش بر روی چینی نازک تنهاییش بنویسم ....
مادربزرگ رفت تا یادم بیافتد چرا آخرین بار که صدایش را شنیدم احساس کردم دلم برایش تنگ شده است .....و حالا..... چقدر دیر دلم برایش تنگ شده است...
مادربزرگ رفت و ماییم که دوباره فراموش میکنیم آنانی را که سالها پیش فراموش شده اند و خود فراموش شدگانی را داشته اند و چه تلخ است قصه ی زندگی...
و مادربزرگ رفت تا یادمان بیافتد که چقدر زود دیر می شود و این را میدانیمو ولی باز...
چقدر زود دیر می شود.....
مادربزرگ رفت تا حسرت بوسیدن دوباره اش تا آخر عمر بر سینه ام بماند
مادربزرگ رفت تا فقط با دیدن عکسهایش جای خالیش یادمان بیفتد
مادربزرگ رفت و ما دوباره فرصت کردیم تا دوباره با او دیداری تازه کنیم ... چقدر زیبا خوابیده بود ...
مادربزرگ رفت تا ما بالاخره بفهمیم در حیات کوچک تنهاییش چه کسی همصحبتش بود .... گلها
مادر بزرگ رفت تا آخرین شعرم را برایش بر روی چینی نازک تنهاییش بنویسم ....
مادربزرگ رفت تا یادم بیافتد چرا آخرین بار که صدایش را شنیدم احساس کردم دلم برایش تنگ شده است .....و حالا..... چقدر دیر دلم برایش تنگ شده است...
مادربزرگ رفت و ماییم که دوباره فراموش میکنیم آنانی را که سالها پیش فراموش شده اند و خود فراموش شدگانی را داشته اند و چه تلخ است قصه ی زندگی...
و مادربزرگ رفت تا یادمان بیافتد که چقدر زود دیر می شود و این را میدانیمو ولی باز...
چقدر زود دیر می شود.....
۴.۱k
۳۱ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.