خاطرات سوخته پارت 4..
خاطرات سوخته پارت 4..
سیوون: سوزی ما هیج سرنخی برای پیدا کردن اون پسر نداریم جز اینکه میدونیم هم سن تو هس ولی ما ندیدیمش که!
-ی سر نخ هس
-جدی؟اون چیه؟
-وقتی جینهی تازه ب پدرمون ازدواج کرده بود ی زن ب سراغش اومد و جای ان بچه رو پرسید با گذشت 4 سال من قیافه اونو بخوبی یادمه
-خب پس اگه اون زنو پیدا کنیم ان پسرو پیدا کردیم
سوزی روی صندلی نشست افکارش درگیر بود نمیدونست چطور میتونه از جینهی انتقام بگیره اگه اونو بارها میکشت کافی نبود!
تلفنش زنگ زد ووهیون بود:هی خودشیفته کدوم گوری هستی؟!
سوزی:من حال ندارم تا انجا بیام!بیا تو پارک نزدیک مدرسه و قطع کرد و باخودش گفت با همه وجودم از این پسره متنفرم دخترای مدرسه دیوونه ان؟کجاش جذابه اخه؟؟
ووهیون هم در حالی ک راه می افتاد گفت:ازت متنفرم روانی!پسرا از چیه تو خوششون میاد؟؟!!!!
در همین لحظه تو پارک:
-هی خانم خوشگل چطوره ی سو/جو با هم بزنیم؟
سوزی:برو گمشو!
-هی پاشو از تو خوشگلتر ها عین سگ دنبال من راه میوفتن!
و دست سوزی رو کشید در همین لحظه کسی از پشت مشتی حواله ان مرد کرد!و اون مشت ووهیون بود!مرد بعدی از این ک از جاش بلند شد ب سرعت دور شد
ووهیون:هی حالت خوبه؟!
سوزی:بکمکت نیازی نبود!
-واقعا ک از خودشیفته ای!
-خب برای جشنواره باید چیکار کنیم؟
-بهتره تمرین کنیم. هردو ب سمت کلوپ راه افتادن ووهیون گفت:این وقت روز کسی تو کلوپ نیس دوستم انجا کار میکنه!
-من با تو جای خلوتی بیام ک کسی نیس؟بهرحال تو ی پسری!
-ما از هم متنفریم!پس اتفاقی نمیفته!
-درسته!
در کنار هم ب راه افتادن !بهم نگاه کردن هردو ب شدت از هم متنفر بودن !
وقتی رسیدن ووهیون کلید رو از جای مخفیش در اورد و درو باز کرد و رفتن تو
قرار شد برای رقص اول مراسم سوزی شروع کنه سوزی در حال تمرین رقصی ک نوشته بود
در حالی ک میرقصید آواز میخوند صدای دلنشینی داشت و بدن نرمش توجه هر کسی رو جلب میکرد اون واقعا زیبا میرقصید در یک لحظه ووهیون احساس کرد صدای اواز اون زیبا ترین اهنگیه ک تا بحال شنیده و جز صدای ان چیزی رو نمیشنید دستش رو قلبش گذاشت چرا انقدر تند میزد؟؟؟
خب این قسمتم تموم شد!
ب نظر شما تنفر ب عشق تبدیل میشه؟!
سیوون: سوزی ما هیج سرنخی برای پیدا کردن اون پسر نداریم جز اینکه میدونیم هم سن تو هس ولی ما ندیدیمش که!
-ی سر نخ هس
-جدی؟اون چیه؟
-وقتی جینهی تازه ب پدرمون ازدواج کرده بود ی زن ب سراغش اومد و جای ان بچه رو پرسید با گذشت 4 سال من قیافه اونو بخوبی یادمه
-خب پس اگه اون زنو پیدا کنیم ان پسرو پیدا کردیم
سوزی روی صندلی نشست افکارش درگیر بود نمیدونست چطور میتونه از جینهی انتقام بگیره اگه اونو بارها میکشت کافی نبود!
تلفنش زنگ زد ووهیون بود:هی خودشیفته کدوم گوری هستی؟!
سوزی:من حال ندارم تا انجا بیام!بیا تو پارک نزدیک مدرسه و قطع کرد و باخودش گفت با همه وجودم از این پسره متنفرم دخترای مدرسه دیوونه ان؟کجاش جذابه اخه؟؟
ووهیون هم در حالی ک راه می افتاد گفت:ازت متنفرم روانی!پسرا از چیه تو خوششون میاد؟؟!!!!
در همین لحظه تو پارک:
-هی خانم خوشگل چطوره ی سو/جو با هم بزنیم؟
سوزی:برو گمشو!
-هی پاشو از تو خوشگلتر ها عین سگ دنبال من راه میوفتن!
و دست سوزی رو کشید در همین لحظه کسی از پشت مشتی حواله ان مرد کرد!و اون مشت ووهیون بود!مرد بعدی از این ک از جاش بلند شد ب سرعت دور شد
ووهیون:هی حالت خوبه؟!
سوزی:بکمکت نیازی نبود!
-واقعا ک از خودشیفته ای!
-خب برای جشنواره باید چیکار کنیم؟
-بهتره تمرین کنیم. هردو ب سمت کلوپ راه افتادن ووهیون گفت:این وقت روز کسی تو کلوپ نیس دوستم انجا کار میکنه!
-من با تو جای خلوتی بیام ک کسی نیس؟بهرحال تو ی پسری!
-ما از هم متنفریم!پس اتفاقی نمیفته!
-درسته!
در کنار هم ب راه افتادن !بهم نگاه کردن هردو ب شدت از هم متنفر بودن !
وقتی رسیدن ووهیون کلید رو از جای مخفیش در اورد و درو باز کرد و رفتن تو
قرار شد برای رقص اول مراسم سوزی شروع کنه سوزی در حال تمرین رقصی ک نوشته بود
در حالی ک میرقصید آواز میخوند صدای دلنشینی داشت و بدن نرمش توجه هر کسی رو جلب میکرد اون واقعا زیبا میرقصید در یک لحظه ووهیون احساس کرد صدای اواز اون زیبا ترین اهنگیه ک تا بحال شنیده و جز صدای ان چیزی رو نمیشنید دستش رو قلبش گذاشت چرا انقدر تند میزد؟؟؟
خب این قسمتم تموم شد!
ب نظر شما تنفر ب عشق تبدیل میشه؟!
۹.۶k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.