خاطرات سوخته/پارت 5
خاطرات سوخته/پارت 5
قسمت 5:
-سوزی:ب چی زل زدی احمق؟حق داری امکان نداره پسری منو در حال رقص ببینه و عاشقشم نشه!
-هی خودشیفته ....من ....؟ من ...چرا ؟ از تو ......خوشم بیاد؟
سوزی خنده تمسخر امیزی کرد و گفت:هی !پس چرا لکنت زبون گرفتی؟؟!چرا قیافت سرخ شده؟
-انقدر چرت نگو!اگه رقص بلد نیستی بگو بلد نیستم وقت تلف نکن!
-انقدر جذب من شده بودی ک نفهمیدی رقصمو اجرا کردم!!!!!!!
-فردا میبینمت !
-هی کجا میری؟
-خونه!
ووهیون با عجله بیرون رفت و سوزی روی زمین نشست و با خودش گفت:اولین پسری نیس ک عاشقم شده اخه من خیلی خوشگلم!بعد یکهو حالت چهره اش عوض شد و بهمون ادم خشک قبلی برگشت و گفت:از این قیافه زیبا متنفرم ک بخاطرش مجبور شدم......
حرفشو ناتموم گذاشت و کیفش و برداشت و بطرف خونه برگشت.
فردا صبح وقتی ووهیون ب مدرسه رسید صدای دعوای دخترارو تو راهرو شنید
جی یون:هی سوزی فک نکن ب خاطر قیافت مردم عاشقت میشن دور و ور ووهیون نپلک!
سوزی:تا حالا خودمم همین قصدو داشتم ولی اگه از الان بخوام باهاش بپرم چی میشه؟!
جی مین: مدرسه برات جهنم میشه فا/ح/شه کوچولو
ووهیون جلو اومد و گفت:برین گمشین دس از سرش بردارین!
وقتی ووهیون و سوزی وارد کلاس شدن پسرا با هم داد زدن :اینجا ی زوج داریم!
سوزی و ووهیون هردو ب طرف اونا برگشتن و همزمان گفتن:خفه!
میونگ سو:سوزی من دیگه نمیخوام برای پیدا شدن ان بچه صبر کنم!دیگه طاقتشو ندارم ک جینهی رذل تو خونه برای پدرم ادای فرشته ها رو در بیاره!
سوزی:نمیدونم میشه ب جینهی ضربه زد یا نه!اون کاری رو با من و برادرم و بچه خودش کرد ک حیوون ها هم نمیکنند !
میونگ سو:درسته حتی اگه اون بچه پیدا بشه نمیتونه قلب جینهی رو بدرد بیاره...بهترین کار اینه که ب پدرم حقیقت رو بگم تا از هم جدا بشن.....
....................................................................................
خب این قسمت تموم شد کم بود ولی عوضش یکی از راز ها رو فاش کردم دقت کنین به داستان
قسمت 5:
-سوزی:ب چی زل زدی احمق؟حق داری امکان نداره پسری منو در حال رقص ببینه و عاشقشم نشه!
-هی خودشیفته ....من ....؟ من ...چرا ؟ از تو ......خوشم بیاد؟
سوزی خنده تمسخر امیزی کرد و گفت:هی !پس چرا لکنت زبون گرفتی؟؟!چرا قیافت سرخ شده؟
-انقدر چرت نگو!اگه رقص بلد نیستی بگو بلد نیستم وقت تلف نکن!
-انقدر جذب من شده بودی ک نفهمیدی رقصمو اجرا کردم!!!!!!!
-فردا میبینمت !
-هی کجا میری؟
-خونه!
ووهیون با عجله بیرون رفت و سوزی روی زمین نشست و با خودش گفت:اولین پسری نیس ک عاشقم شده اخه من خیلی خوشگلم!بعد یکهو حالت چهره اش عوض شد و بهمون ادم خشک قبلی برگشت و گفت:از این قیافه زیبا متنفرم ک بخاطرش مجبور شدم......
حرفشو ناتموم گذاشت و کیفش و برداشت و بطرف خونه برگشت.
فردا صبح وقتی ووهیون ب مدرسه رسید صدای دعوای دخترارو تو راهرو شنید
جی یون:هی سوزی فک نکن ب خاطر قیافت مردم عاشقت میشن دور و ور ووهیون نپلک!
سوزی:تا حالا خودمم همین قصدو داشتم ولی اگه از الان بخوام باهاش بپرم چی میشه؟!
جی مین: مدرسه برات جهنم میشه فا/ح/شه کوچولو
ووهیون جلو اومد و گفت:برین گمشین دس از سرش بردارین!
وقتی ووهیون و سوزی وارد کلاس شدن پسرا با هم داد زدن :اینجا ی زوج داریم!
سوزی و ووهیون هردو ب طرف اونا برگشتن و همزمان گفتن:خفه!
میونگ سو:سوزی من دیگه نمیخوام برای پیدا شدن ان بچه صبر کنم!دیگه طاقتشو ندارم ک جینهی رذل تو خونه برای پدرم ادای فرشته ها رو در بیاره!
سوزی:نمیدونم میشه ب جینهی ضربه زد یا نه!اون کاری رو با من و برادرم و بچه خودش کرد ک حیوون ها هم نمیکنند !
میونگ سو:درسته حتی اگه اون بچه پیدا بشه نمیتونه قلب جینهی رو بدرد بیاره...بهترین کار اینه که ب پدرم حقیقت رو بگم تا از هم جدا بشن.....
....................................................................................
خب این قسمت تموم شد کم بود ولی عوضش یکی از راز ها رو فاش کردم دقت کنین به داستان
۸.۵k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.