"عاشقانه های یک حقوق دان"
"عاشقانه های یک حقوق دان"
سفیر قلب تو میشوم در ازدحام رنج ها و تلخی ها...
وقتی خط به خط مواد قانون نبودنت را میخوانم ،تنها بطلان دوست داشتنت را در میابم و بس...
وقتی که دیگر در تابعیت قلب تو نیستم ،تابعیت مضاعف زا میخوام چه کار...
دریای ازاد من پر از موج نفس های توست.
پر از نگاه هایی که تمام دریای سرزمینی ات را به وجد می اورد...
اما تو هنوز هم بطلان این قرار داد را میخواهی...
یادت میاید؟!
عشق تو تنها یک مالک داشت و ان هم من بودم.
اما این روزها چون ملک مشاعی شده است عشق تو.همه از ان حق انتفاع دارند.
اشکالی ندارد من این عشق را حتی در اشاعه هم خواهانم .
تو از تمام اموال منقول و غیر منقول دنیا ،تنها وجودت را به من منتقل کن.حتی اگر حبس مال باشد.حتی اگر تنها منفعتی کوچک،تنها لبخندی گرم از تو وجودم را گرما ببخشد.
اگر روزی از تو شکایتی به دادگاه ببرم خواهان اعاده به وضعیت سابق میشوم.تو خوانده تمام اشک هایم ،تمام سکوت هایم و تمام تنهایی هایم هستی.وقتی که من با گرمیه اشکهایم با تو حرف میزنم تمام اشک هایم این طومار بلند دادخواستم به تو ابلاغ واقعی میشود.
من از ان که قلب نو را غصب کرده ،شاکی ام.خسارت این غصب رد تمام وجود توست .رد عین نگاه توست.رد ان عشق بی مثالی است که دیگر،مثل ان وجود ندارد !!
قانون مدنی می گوید هیج کس نمیتواند طرق و شوارع عامه و کوچه هایی که اخر انها مسدود نیست را تملک کند.
اما تو تنها مالک کوچه ی قلبم هستی .وقتی ارام و تنها در این کوچه ی سرد قدم میگذاری و وقتی دوباره تابعیت تو از ان من می شود.دیگر خواهان هیچ حقی نیستم.جز استیفای تمام وجودت...
ترصیف عشق من و تو از ابتدای افرینش دنیا بر سر تیر وجودمان بنا شده است.
روزنه ای به سمت پنجره ی اتاقم باز کن.من با هیچ حصاری،با هیچ حایلی مانع از تو و نگاهت نمیشوم...
عین عشق تو را هنگام غصب هیچ جاگزینی نیست و بدل حیلوله را نمیخواهم .تنها عطر تنت را تمام تمامت را به من برگردان.
حیازت عشق تو در تملک من در می اید.
و ای کاش توافق قلب هایمان مانا باشد و ضمانت اجرایش تمام وجودت باشد وقتی در مالکیت من در می ایی.
95/3/12
سفیر قلب تو میشوم در ازدحام رنج ها و تلخی ها...
وقتی خط به خط مواد قانون نبودنت را میخوانم ،تنها بطلان دوست داشتنت را در میابم و بس...
وقتی که دیگر در تابعیت قلب تو نیستم ،تابعیت مضاعف زا میخوام چه کار...
دریای ازاد من پر از موج نفس های توست.
پر از نگاه هایی که تمام دریای سرزمینی ات را به وجد می اورد...
اما تو هنوز هم بطلان این قرار داد را میخواهی...
یادت میاید؟!
عشق تو تنها یک مالک داشت و ان هم من بودم.
اما این روزها چون ملک مشاعی شده است عشق تو.همه از ان حق انتفاع دارند.
اشکالی ندارد من این عشق را حتی در اشاعه هم خواهانم .
تو از تمام اموال منقول و غیر منقول دنیا ،تنها وجودت را به من منتقل کن.حتی اگر حبس مال باشد.حتی اگر تنها منفعتی کوچک،تنها لبخندی گرم از تو وجودم را گرما ببخشد.
اگر روزی از تو شکایتی به دادگاه ببرم خواهان اعاده به وضعیت سابق میشوم.تو خوانده تمام اشک هایم ،تمام سکوت هایم و تمام تنهایی هایم هستی.وقتی که من با گرمیه اشکهایم با تو حرف میزنم تمام اشک هایم این طومار بلند دادخواستم به تو ابلاغ واقعی میشود.
من از ان که قلب نو را غصب کرده ،شاکی ام.خسارت این غصب رد تمام وجود توست .رد عین نگاه توست.رد ان عشق بی مثالی است که دیگر،مثل ان وجود ندارد !!
قانون مدنی می گوید هیج کس نمیتواند طرق و شوارع عامه و کوچه هایی که اخر انها مسدود نیست را تملک کند.
اما تو تنها مالک کوچه ی قلبم هستی .وقتی ارام و تنها در این کوچه ی سرد قدم میگذاری و وقتی دوباره تابعیت تو از ان من می شود.دیگر خواهان هیچ حقی نیستم.جز استیفای تمام وجودت...
ترصیف عشق من و تو از ابتدای افرینش دنیا بر سر تیر وجودمان بنا شده است.
روزنه ای به سمت پنجره ی اتاقم باز کن.من با هیچ حصاری،با هیچ حایلی مانع از تو و نگاهت نمیشوم...
عین عشق تو را هنگام غصب هیچ جاگزینی نیست و بدل حیلوله را نمیخواهم .تنها عطر تنت را تمام تمامت را به من برگردان.
حیازت عشق تو در تملک من در می اید.
و ای کاش توافق قلب هایمان مانا باشد و ضمانت اجرایش تمام وجودت باشد وقتی در مالکیت من در می ایی.
95/3/12
۴.۴k
۱۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.