قصه ی آدم ها
قصه ی آدم ها
کم وبیش مثل هم است
یک نفرپای حصاری
تنها
گرمِ سرخی چراغی
ازدور
یک نفرزیرلحاف ازسرما
خواب شیرین رسیدن بیند
یک نفردربسترنرم
بالشی ازپر قو
مثل ماری که سرش خورده به سنگ
یک نفرفربه وبی درد
انگار
پنجه درپنجه ی مرگ افکنده
یک نفرعاصی ِ وجدان
بیدار
یک نفرکرده چراغی
خاموش
یک نفرسربه گریبان
برده
دونفربرسریک کفترطوقی دعوا
یک نفرخیره به مهتاب شده
یک نفربسته به پایش زنجیر
زندگی کوتهی دست خیال من وتوست
زندگی زایش یک چشمه ی آب
مثل نوشیدن یک فنجان
چای
مثل نوشیدن آب ازسرچشمه است
زندگی
زایش دردی
گاهی
مثل یک مهمانی است
نفسی میمانی
خنده ای برلبت
اما
وتومیدانی
نفسی مهمانی
زندگی خانه ی گرمی است
نفس
مثل یک پرزدن است
سبک ونرم ولطیف
مثل یک پروانه
خنده وعطرگلی
لحظه ای...
میبردت باز
به خواب
قصه ی آدمهاکم وبیش مثل هم است
غم ما
هم نفس است...
زندگی قصه ی یک دوست
جداگشته زدوست
کم وبیش داشتن است
قصه ی آدم هاست
زندگی
نقش حباب من وتوست
لحظه ای مانده به آب
شعر..... یاشار
کم وبیش مثل هم است
یک نفرپای حصاری
تنها
گرمِ سرخی چراغی
ازدور
یک نفرزیرلحاف ازسرما
خواب شیرین رسیدن بیند
یک نفردربسترنرم
بالشی ازپر قو
مثل ماری که سرش خورده به سنگ
یک نفرفربه وبی درد
انگار
پنجه درپنجه ی مرگ افکنده
یک نفرعاصی ِ وجدان
بیدار
یک نفرکرده چراغی
خاموش
یک نفرسربه گریبان
برده
دونفربرسریک کفترطوقی دعوا
یک نفرخیره به مهتاب شده
یک نفربسته به پایش زنجیر
زندگی کوتهی دست خیال من وتوست
زندگی زایش یک چشمه ی آب
مثل نوشیدن یک فنجان
چای
مثل نوشیدن آب ازسرچشمه است
زندگی
زایش دردی
گاهی
مثل یک مهمانی است
نفسی میمانی
خنده ای برلبت
اما
وتومیدانی
نفسی مهمانی
زندگی خانه ی گرمی است
نفس
مثل یک پرزدن است
سبک ونرم ولطیف
مثل یک پروانه
خنده وعطرگلی
لحظه ای...
میبردت باز
به خواب
قصه ی آدمهاکم وبیش مثل هم است
غم ما
هم نفس است...
زندگی قصه ی یک دوست
جداگشته زدوست
کم وبیش داشتن است
قصه ی آدم هاست
زندگی
نقش حباب من وتوست
لحظه ای مانده به آب
شعر..... یاشار
۳۴۰
۱۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.