مثال جالبی رو دیدم و تصور میکنم خالی از لطف نباشه خوندنش!
مثال جالبی رو دیدم و تصور میکنم خالی از لطف نباشه خوندنش!!!!!!
تو یه کوچه ای چهار تا خیاط بودند...
همیشه با هم بحث میکردند..
یک روز، اولین خیاط یه تابلو بالای مغازه اش نصب کرد.
روی تابلو نوشته بود
"بهترین خیاط شهر"
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازش نوشت "
بهترین خیاط کشور"
سومین خیاط نوشت
"بهترین خیاط دنیا"
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد
روی یک برگه کوچک با یه خط معمولی نوشت
"بهترین خیاط این کوچه"
آری؛
قرار نیست دنیامون رو بزرگ کنیم که توش گم بشیم،
تو همون دنیایی که هستیم.
میشه آدم بزرگی باشیم!
تو یه کوچه ای چهار تا خیاط بودند...
همیشه با هم بحث میکردند..
یک روز، اولین خیاط یه تابلو بالای مغازه اش نصب کرد.
روی تابلو نوشته بود
"بهترین خیاط شهر"
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازش نوشت "
بهترین خیاط کشور"
سومین خیاط نوشت
"بهترین خیاط دنیا"
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد
روی یک برگه کوچک با یه خط معمولی نوشت
"بهترین خیاط این کوچه"
آری؛
قرار نیست دنیامون رو بزرگ کنیم که توش گم بشیم،
تو همون دنیایی که هستیم.
میشه آدم بزرگی باشیم!
۱.۷k
۲۰ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.