خسته ام مثل جوانــی ڪه پــس از سربازے
خسته ام مثل جوانــی ڪه پــس از سربازے
بشنــود یڪ نفـر از نــامــزدش دل بــرده
مثـل یڪ افـسر تحقـیق شـرافـتـمـنـدے
ڪه بـه پـرونده ے جـرم پسرش بـرخورده
خسته ام مثل پســر بــچه ڪه درجاے شلوغ
بــین دعواے پـدر مـادر خود گـم شــده است
خستـه مثل زن راضـی شــده بــه مُهر طلاق
ڪه پس از بخت بدش سوژه ے مردم شده است
خســته مثـل پـدرے ڪه پســر معتـادش
غـرق در درد خمـارے شـده فـریـاد زده
مثل یڪ پیرزنی ڪه شده سربارِ عــروس
پسـرش پیـش زنـش بـر ســر او داد زده
خسته ام مثـل زنی حامــله ڪه مــاه نهــم
دڪترش گفته به درد سرطان مشڪوڪ است
مثل مردے ڪه قســم خورده خیانت نڪند
زنــش اما به قسم خوردن آن مشڪوڪ است
خســته مــثل پدرے گوشه ے آسایشــگاه
ڪه ڪسی غیـر پـرستار سراغــش نــرود
خســتـه ام بیشتر از پیـر زنـی تنهـا ڪـه
عیـد باشد نـوه اش سمــت اتاقــش نــرود
خسته ام ڪاش ڪسی حال مــرا می فهمید
غــیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شـده ام مثل مریضــی ڪه پــس از قطــع امید
در پــی معــجزه اے راهــی مشــهد شــده است
بشنــود یڪ نفـر از نــامــزدش دل بــرده
مثـل یڪ افـسر تحقـیق شـرافـتـمـنـدے
ڪه بـه پـرونده ے جـرم پسرش بـرخورده
خسته ام مثل پســر بــچه ڪه درجاے شلوغ
بــین دعواے پـدر مـادر خود گـم شــده است
خستـه مثل زن راضـی شــده بــه مُهر طلاق
ڪه پس از بخت بدش سوژه ے مردم شده است
خســته مثـل پـدرے ڪه پســر معتـادش
غـرق در درد خمـارے شـده فـریـاد زده
مثل یڪ پیرزنی ڪه شده سربارِ عــروس
پسـرش پیـش زنـش بـر ســر او داد زده
خسته ام مثـل زنی حامــله ڪه مــاه نهــم
دڪترش گفته به درد سرطان مشڪوڪ است
مثل مردے ڪه قســم خورده خیانت نڪند
زنــش اما به قسم خوردن آن مشڪوڪ است
خســته مــثل پدرے گوشه ے آسایشــگاه
ڪه ڪسی غیـر پـرستار سراغــش نــرود
خســتـه ام بیشتر از پیـر زنـی تنهـا ڪـه
عیـد باشد نـوه اش سمــت اتاقــش نــرود
خسته ام ڪاش ڪسی حال مــرا می فهمید
غــیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شـده ام مثل مریضــی ڪه پــس از قطــع امید
در پــی معــجزه اے راهــی مشــهد شــده است
۳.۷k
۲۳ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.