کسی شبیه تو از پشت پنجره رد شد
کسی شبیه تو از پشت پنجره رد شد
چنان به یاد تو بودم که حال من بدشد
به این خیال که شاید تویی دویدم که...
حضور دست غریبی به سینه ام سد شد
میان چشم من و او نگاه حاکم بود
و چند ثانیه شاید، سکوت ِممتد شد
دوباره بین خیالاتم اختلال افتاد
و باز مثل قدیم، آنچه که نباید شد
نثار بخت سیاهم کمی بد و بیراه!!
زبان بسته و گنگم دوباره مرتد شد
به اینکه عقل من از دست رفته شکّی نیست!!
همان که این من ِنادان گمانه میزد شد!!
دعا برای تو و عقل ناقصم کردم!!
چه دیده ای تو خدا را...خداست، شاید شد!!...
فرهــــــاد_شریفــــی
چنان به یاد تو بودم که حال من بدشد
به این خیال که شاید تویی دویدم که...
حضور دست غریبی به سینه ام سد شد
میان چشم من و او نگاه حاکم بود
و چند ثانیه شاید، سکوت ِممتد شد
دوباره بین خیالاتم اختلال افتاد
و باز مثل قدیم، آنچه که نباید شد
نثار بخت سیاهم کمی بد و بیراه!!
زبان بسته و گنگم دوباره مرتد شد
به اینکه عقل من از دست رفته شکّی نیست!!
همان که این من ِنادان گمانه میزد شد!!
دعا برای تو و عقل ناقصم کردم!!
چه دیده ای تو خدا را...خداست، شاید شد!!...
فرهــــــاد_شریفــــی
۱.۱k
۰۳ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.