انار شو که تمام لب تو را بمکم
انار شو که تمام لب تو را بمکم
به بغضم این همه سوزن مزن که میترکم
شب است و عطر خوش نان تازه تن تو
بگو چه کار کنم با دل پر از کپکم؟
دهانم آب میافتد، چقدر میافتد
دهانم آب برایت، انار با نمکم!
انار سوختهام من دل مرا بچلان
نمک بریز و بنوش از دل ترک ترکم
شبی که بغض کنی، صبح میچکد گل گل
صدای گریه تو از لبان نیلبکم
مخواه دختر چوپان! که باد حمله کند
به دشتهای پر از گلههای شاپرکم
تو میشوی ملکه، گوشوارهات گیلاس
بساز با نخ گیسوت، تاج و قاصدکم
شبیه تکه ابری غریبهام تو بگو
به چشمهات که باران کنند نمنمکم
ببین به دست من این تا به فرق در مرداب
بدل شده است به فریاد آخرین کمکم
تو چون عروسک خاموش قصهها شدهای
و من غریبه شهر هزار آدمکم
شبیه غربت یک لاکپشت در برکه
همیشه دور و بر چشمهات میپلکم
محمدسعید میرزایی
به بغضم این همه سوزن مزن که میترکم
شب است و عطر خوش نان تازه تن تو
بگو چه کار کنم با دل پر از کپکم؟
دهانم آب میافتد، چقدر میافتد
دهانم آب برایت، انار با نمکم!
انار سوختهام من دل مرا بچلان
نمک بریز و بنوش از دل ترک ترکم
شبی که بغض کنی، صبح میچکد گل گل
صدای گریه تو از لبان نیلبکم
مخواه دختر چوپان! که باد حمله کند
به دشتهای پر از گلههای شاپرکم
تو میشوی ملکه، گوشوارهات گیلاس
بساز با نخ گیسوت، تاج و قاصدکم
شبیه تکه ابری غریبهام تو بگو
به چشمهات که باران کنند نمنمکم
ببین به دست من این تا به فرق در مرداب
بدل شده است به فریاد آخرین کمکم
تو چون عروسک خاموش قصهها شدهای
و من غریبه شهر هزار آدمکم
شبیه غربت یک لاکپشت در برکه
همیشه دور و بر چشمهات میپلکم
محمدسعید میرزایی
۷۳۳
۱۷ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.