بوی پاییز می دهد، گل های روی دامنت
بوی پاییز می دهد، گل های روی دامنت
این چنین در راه، خرامان آمدن، هم رفتنت.
مانده بر شاخه، دوبرگ، چون عاشقانی در خزان
از هراس خشکی شاخه، به زیر افتادنت
دلبرا مهرت چو ماه مهر افتاده به دل
کرده تسخیرم که مستم من از این تابیدنت
رنگ چشمان، سرخی گونه، تمنای لبت
می کشد تن را شتابان، سوی گرمای تنت
بوی پاییز و صدای خش خش محزون برگ
می کند من را ز خود بیخود ، خیال بودنت
مانده ام حیران، در این پاییز افسونگر، چرا،
باد پاییزی و زیبایی رقص برگ ها،
می برد امید دیدار تو را از خاطرم
این چنین، بی آمدن ها ، هم چنان با رفتنت.
منوچهر_سعیدی
این چنین در راه، خرامان آمدن، هم رفتنت.
مانده بر شاخه، دوبرگ، چون عاشقانی در خزان
از هراس خشکی شاخه، به زیر افتادنت
دلبرا مهرت چو ماه مهر افتاده به دل
کرده تسخیرم که مستم من از این تابیدنت
رنگ چشمان، سرخی گونه، تمنای لبت
می کشد تن را شتابان، سوی گرمای تنت
بوی پاییز و صدای خش خش محزون برگ
می کند من را ز خود بیخود ، خیال بودنت
مانده ام حیران، در این پاییز افسونگر، چرا،
باد پاییزی و زیبایی رقص برگ ها،
می برد امید دیدار تو را از خاطرم
این چنین، بی آمدن ها ، هم چنان با رفتنت.
منوچهر_سعیدی
۴.۲k
۱۰ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.