دل پریشان است امشب درکنار من بمان
چای می نوشم بدون تو ولی دلچسب نیست
خاطراتت دائما سر می رود از استکان
من ازان آشفته هستم که تو وقتی نیستی
هیچ محـــــرابی ندارد شوق تکرار اذان
از خیابان های بعد از رفتنت بغضم گرفت
می شکافد شانه ام را بار سخت آسمان
روی دوش کفشدوزک کوه،مثل من که عشق
این امانتها که بر دوشـم گذارد بی امان
مهر بی مهرِ خزان دور از تو تیری بر دل است
خسته از آه دلم از تیـــــر جانکاه خـزان
شعر پایان نامه ی تلخیست چون پای تو نیست
دستهایت نیست زهر است آخر این داستان
پیش من برگردی امشب قول خواهم داد که
در تنم حل می شوی با بوسه های توأمان
دل پریشان است امشب درکنار من بمان
چای می نوشم بدون تو ولی دلچسب نیست
خاطراتت دائما سر می رود از استکان
من ازان آشفته هستم که تو وقتی نیستی
هیچ محـــــرابی ندارد شوق تکرار اذان
از خیابان های بعد از رفتنت بغضم گرفت
می شکافد شانه ام را بار سخت آسمان
روی دوش کفشدوزک کوه،مثل من که عشق
این امانتها که بر دوشـم گذارد بی امان
مهر بی مهرِ خزان دور از تو تیری بر دل است
خسته از آه دلم از تیـــــر جانکاه خـزان
شعر پایان نامه ی تلخیست چون پای تو نیست
دستهایت نیست زهر است آخر این داستان
پیش من برگردی امشب قول خواهم داد که
در تنم حل می شوی با بوسه های توأمان
۱.۳k
۰۴ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.