باید مرد بود و دست زن را گرفت

باید مرد بود و دست زن را گرفت
پا ب پایش فصل ها را قدم زد
و برایش از عشق و دلدادگی گفت
تا لااقل یک دختر در دنیا از هیچ چیز نترسد
ما درست و حسابی زنها را نمیشناسیم
زنها ترسو اند
از همه چیز میترسند
از پیر شدن
از تنها شدن
از دیده نشدن
از تکراری شدن
از حایگزین شدن
از دوست داشته نشدن
و ما برای رفعع این ترس ها ،
نه نیازی ب پول داریم
ن موقعیت
ون قدرت
و نه زبان بازی
کافیست فقط حریم بازوانمان رتست بگویند !!
کافیست دوستداشتن و ماندن را بلد باشیم !!!
تقصیر ما بود که زنها عوض شدند ...
انقدر ک امنیت را در پول ما دیدند ..!!!
انقدر ک ترس از دوستداشته نشدن را با جراحی پلاستیک تاخت زدند !!!!
و ترس از تنها شدن را با بچه دار شدن...!!!
عشق ورزیدن و عاشق کردن هنر مردانه ابست ؛
وقتی زنها شروع میکنند ب ناز خریدن و ناز کشیدن ،
تعادل دنیا ب هم میخورد ...!!!