بچه که بودم مادرم میگفت تو انار
بچه که بودم مادرم میگفت تو انار
یه دونش بهشتیه
هیچکی نمیدونه کدومه
منم از شوق بدست آوردنش همش از این میترسیدم که نکنه یه دونش از دستم بیوفته و نکنه همون یه دونه بهشتیه باشه
انقدر از ترس میلرزیدم که بالاخره از دستم میریخت
تو مثل دونه ی اناری
از اولشم میدونستم
انقدر از ترس افتادنت میلرزم
که از دستم میوفتی . . .
یه دونش بهشتیه
هیچکی نمیدونه کدومه
منم از شوق بدست آوردنش همش از این میترسیدم که نکنه یه دونش از دستم بیوفته و نکنه همون یه دونه بهشتیه باشه
انقدر از ترس میلرزیدم که بالاخره از دستم میریخت
تو مثل دونه ی اناری
از اولشم میدونستم
انقدر از ترس افتادنت میلرزم
که از دستم میوفتی . . .
۳.۲k
۱۹ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.