دلهره
# دلهره
part 80
با صدای تهیونگ از افکارم بیرون اومدم
_ بلند شو بریم
_ نگفتی کجا بریم که
_اول میریم یه سر اداره ی پلیس از اونجا هم میریم بیمارستان
_ خب زود تر میگفتی وایسا اومدم
پشت سر تهیونگ راه افتادم
سوار ماشین شدیم و به طرف اداره ی پلیس راه افتادیم
توی ماشین حرف خاصی بینمون رد و بدل نشد
با رسیدن به اداره ی پلیس از ماشین پیاده شدیم
پشت تهیونگ راه میرفتم یعنی اونا میتونن بفهمن که این کار کی بوده
با دلهره ای وارد اداره ی پلیس شدم
تهیونگ برای اینکه توضیح بده موضوع از چه قراره پیش یکی از اون پلیسا رفت منم اونجا روی یه صندلی نشستم
یه نگاه به ساعت گوشیم انداحتم هنوز زود بود
یعنی کی بوده که این کارو کرده هدفش چی بوده اصلا برای چی یه همچین کهری کرده نکنه باز بره کاری کنه
دوباره افکار منفی بهم حجوم اوردن دستام کاملا یخ کرده بود و پاهام میلرزید
نه نه اگه اتفاقی برای مامانم بیوفته نابود میشم
نه نوئل همچین اتفاقی نمیوفته
سرم رو بین دستام گذاشتم و فشار میدادم
حرکاتم دستم خودم نبود میترسیدم که نکنه اتفاقی بیوفته که باز همه چیز تکرار شه
سعی کردم یکم خودم رو جنه کنم اینجا جایی نبود که اینجوری بهم بریزم
دستم رو روی پام گذاشتم تا لرزشش کمتر شه و سرمو به دیوار تکیه دادم
نوئل افکار منفیتو بریز بیرون
با همین افکار یکم اروم شدم با صدای قدم هایی بسمتم نگاهم رو به فردی که داشت به سمتم میومد دادم
اون تهیونگ بود حتما کارش تموم شده
با نگاهی منتظر بهش چشم دوختم که لب زد
_ همه ی اتفاقات رو توضیح دادم قراره چند دقیقه ی دیگه یه تیم رو برای برسی اونجا بفرستن شاید بشه چیزی از اون فرد پیدا کرد
ویو تهیونگ
سعی کردم کل موارد رو برای اون افسر دونه به دونه توضیح بدم و چیزی از قلم نندازم بعد از خروج از اونجا پیش نوئلربرگشتم ولی میشد از چهرش خوند که حال چندان خوبی نداره
_ نوئل مگه بهت نگفتم انقدر نگرانی به خودت نده هان
با اینکارات فقط حالت بدتر میشه
میخوای ببرمت خونه یکم استراحت کنی یا بخوابی
_ نه تهیونگ حالم خوبه خوبه
_ هر کسی رو گول بزنی منو نمی تونی دختر
_ تا با مامانم حرف نزنم نمیخوابم تهیونگ
_ هی از دست تو بیا بریم یه سر بیمارستان شاید بهوش اومده باشه
با این حرفم سرشو اورد بالا و با برقق تو چشمام زل زده
_ واقعا میگی
با تکون دادن سرم حرفشو تایید کردم که با خشحالی از جاش بلند شد و به سمت خروجی رفت
_ کجا
_ بریم بیمارستان دیگه
part 80
با صدای تهیونگ از افکارم بیرون اومدم
_ بلند شو بریم
_ نگفتی کجا بریم که
_اول میریم یه سر اداره ی پلیس از اونجا هم میریم بیمارستان
_ خب زود تر میگفتی وایسا اومدم
پشت سر تهیونگ راه افتادم
سوار ماشین شدیم و به طرف اداره ی پلیس راه افتادیم
توی ماشین حرف خاصی بینمون رد و بدل نشد
با رسیدن به اداره ی پلیس از ماشین پیاده شدیم
پشت تهیونگ راه میرفتم یعنی اونا میتونن بفهمن که این کار کی بوده
با دلهره ای وارد اداره ی پلیس شدم
تهیونگ برای اینکه توضیح بده موضوع از چه قراره پیش یکی از اون پلیسا رفت منم اونجا روی یه صندلی نشستم
یه نگاه به ساعت گوشیم انداحتم هنوز زود بود
یعنی کی بوده که این کارو کرده هدفش چی بوده اصلا برای چی یه همچین کهری کرده نکنه باز بره کاری کنه
دوباره افکار منفی بهم حجوم اوردن دستام کاملا یخ کرده بود و پاهام میلرزید
نه نه اگه اتفاقی برای مامانم بیوفته نابود میشم
نه نوئل همچین اتفاقی نمیوفته
سرم رو بین دستام گذاشتم و فشار میدادم
حرکاتم دستم خودم نبود میترسیدم که نکنه اتفاقی بیوفته که باز همه چیز تکرار شه
سعی کردم یکم خودم رو جنه کنم اینجا جایی نبود که اینجوری بهم بریزم
دستم رو روی پام گذاشتم تا لرزشش کمتر شه و سرمو به دیوار تکیه دادم
نوئل افکار منفیتو بریز بیرون
با همین افکار یکم اروم شدم با صدای قدم هایی بسمتم نگاهم رو به فردی که داشت به سمتم میومد دادم
اون تهیونگ بود حتما کارش تموم شده
با نگاهی منتظر بهش چشم دوختم که لب زد
_ همه ی اتفاقات رو توضیح دادم قراره چند دقیقه ی دیگه یه تیم رو برای برسی اونجا بفرستن شاید بشه چیزی از اون فرد پیدا کرد
ویو تهیونگ
سعی کردم کل موارد رو برای اون افسر دونه به دونه توضیح بدم و چیزی از قلم نندازم بعد از خروج از اونجا پیش نوئلربرگشتم ولی میشد از چهرش خوند که حال چندان خوبی نداره
_ نوئل مگه بهت نگفتم انقدر نگرانی به خودت نده هان
با اینکارات فقط حالت بدتر میشه
میخوای ببرمت خونه یکم استراحت کنی یا بخوابی
_ نه تهیونگ حالم خوبه خوبه
_ هر کسی رو گول بزنی منو نمی تونی دختر
_ تا با مامانم حرف نزنم نمیخوابم تهیونگ
_ هی از دست تو بیا بریم یه سر بیمارستان شاید بهوش اومده باشه
با این حرفم سرشو اورد بالا و با برقق تو چشمام زل زده
_ واقعا میگی
با تکون دادن سرم حرفشو تایید کردم که با خشحالی از جاش بلند شد و به سمت خروجی رفت
_ کجا
_ بریم بیمارستان دیگه
۳.۶k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.