چه غریبانه نشستم سر راهت که بـیایی
چه غریبانه نشستم سر راهت که بـیایی
چه غریبانه غریبانه نوشتم کـه کـجـایی
چه صمیمانه نوشتم که تویی ذوق زبـانم
و تو انگار نه انگار که هم صحبت مایـی
چه یتیمانه نشستم و نوشتم که مرو یار
و تو رفتی و من و برزخ این فصل جدایی
پشت پای تو همه باور و ایمان دلم ریخت
و قسم میخورم این صحبت خودرا به خدایی
به خدایی که میان من و تو فاصله انداخت
چه خدایی که فقط باب دلش هست جدایی
شـاعران غربت غم بار مرا شعر کنید
بنویسیداز این زندگی تـلخ از این تنهایی
چه غریبانه غریبانه نوشتم کـه کـجـایی
چه صمیمانه نوشتم که تویی ذوق زبـانم
و تو انگار نه انگار که هم صحبت مایـی
چه یتیمانه نشستم و نوشتم که مرو یار
و تو رفتی و من و برزخ این فصل جدایی
پشت پای تو همه باور و ایمان دلم ریخت
و قسم میخورم این صحبت خودرا به خدایی
به خدایی که میان من و تو فاصله انداخت
چه خدایی که فقط باب دلش هست جدایی
شـاعران غربت غم بار مرا شعر کنید
بنویسیداز این زندگی تـلخ از این تنهایی
۱.۹k
۰۸ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.