در این دقایق بسیار تلخ و تکراری
در این دقایق بسیار تلخ و تکراری
یکی نشسته میان چهار دیواری
یکی نشسته که تصویر او شبیه من است
یکی که چاره ی کارش شده ست ناچاری
کسی شبیه من و روزهای ابری من
کسی که گم شده دربین خواب وبیداری
دوچشم برده میان دو دست و می گرید
به قطره های غروری که می شود جاری
هنوز خاطره ها را عزیز می دارد
نمی گذارد عشقش کشد به بیزاری
مرا در آینه می بیند و نمی شکند
چقدر کار شگفتی ست خویشتن داری!!
یکی نشسته میان چهار دیواری
یکی نشسته که تصویر او شبیه من است
یکی که چاره ی کارش شده ست ناچاری
کسی شبیه من و روزهای ابری من
کسی که گم شده دربین خواب وبیداری
دوچشم برده میان دو دست و می گرید
به قطره های غروری که می شود جاری
هنوز خاطره ها را عزیز می دارد
نمی گذارد عشقش کشد به بیزاری
مرا در آینه می بیند و نمی شکند
چقدر کار شگفتی ست خویشتن داری!!
۵۴۴
۰۷ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.