روبرویم می نشینی چای دم کردی ولی
روبرویم می نشینی چای دم کردی ولی
یک زمستان در نگاهت، باز هم سردی ولی...
من به اینکه روبرویم می نشینی قانعم
تو برای هر دوی ما چای آوردی ولی...
چای را نه،قهوه ی چشم تورا سر میکشم
در تمام عمر من، تو بهترین مردی ولی...
نیستی مالِ من و... اما به شال زرد خود
می برم دل از تویی که عاشق زردی ولی...
آن نگاهت را ازاین عاشق دریغش می کنی
تو همیشه سخت و مغرور و پر از دری ولی...
دوست میداری مرا حتی به انکار و سکوت
کاش من را این همه عاشق نمی کردی ولی..
💕 🐾 🐾 💕
یک زمستان در نگاهت، باز هم سردی ولی...
من به اینکه روبرویم می نشینی قانعم
تو برای هر دوی ما چای آوردی ولی...
چای را نه،قهوه ی چشم تورا سر میکشم
در تمام عمر من، تو بهترین مردی ولی...
نیستی مالِ من و... اما به شال زرد خود
می برم دل از تویی که عاشق زردی ولی...
آن نگاهت را ازاین عاشق دریغش می کنی
تو همیشه سخت و مغرور و پر از دری ولی...
دوست میداری مرا حتی به انکار و سکوت
کاش من را این همه عاشق نمی کردی ولی..
💕 🐾 🐾 💕
۱.۴k
۰۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.