بلاتکلیفی و سردرگمــی
بلاتکلیفی و سردرگمــی
بخشِ عظیمی از رابطه هایمان شده است...
اینکه همیشه منتظر هستیم،
منتظرِ آدمِ رفته ی زندگیمان ،که برگردد
حالا به هر دلیلی بیاید و بگوید که خسته است
و تو تمامِ آغوشت را
به روی خستگی و نبودنش باز کنی
و چشم هایت را به روی زخم هایی که زده ببندی
چرا واقعا آدم ها اینقدر به ضربه خوردن علاقه دارند!؟
و یا اینکه عشق آدم را به جنون میرساند
که دیگر هیچ چیز نمی فهمند!؟
همه زخم خوردهی آدم های رفتهِ ی زندگیمان شده ایم؛
همه یک مدت از زندگیمان را در حالتِ کما گذرانده ایم...
این حالت ها بعد از جدایی میتواند عادی باشد،
اما من تعجب میکنم از اینکه تا به کِی!؟
تا به کجا!؟
به خودت می آیی و میبینی
دیگر چیزی از خودت باقی نمانده است
خودت را هم به دست فراموشی سپرده ای
دارم فکــــر میکنم
آدمی که بعدها وارد زندگیمان میشود
واقعا گناهی ندارد
اگر به فکرِ خودمان نیستیم
به فکـر آن آدم باشیـــم...!
بخشِ عظیمی از رابطه هایمان شده است...
اینکه همیشه منتظر هستیم،
منتظرِ آدمِ رفته ی زندگیمان ،که برگردد
حالا به هر دلیلی بیاید و بگوید که خسته است
و تو تمامِ آغوشت را
به روی خستگی و نبودنش باز کنی
و چشم هایت را به روی زخم هایی که زده ببندی
چرا واقعا آدم ها اینقدر به ضربه خوردن علاقه دارند!؟
و یا اینکه عشق آدم را به جنون میرساند
که دیگر هیچ چیز نمی فهمند!؟
همه زخم خوردهی آدم های رفتهِ ی زندگیمان شده ایم؛
همه یک مدت از زندگیمان را در حالتِ کما گذرانده ایم...
این حالت ها بعد از جدایی میتواند عادی باشد،
اما من تعجب میکنم از اینکه تا به کِی!؟
تا به کجا!؟
به خودت می آیی و میبینی
دیگر چیزی از خودت باقی نمانده است
خودت را هم به دست فراموشی سپرده ای
دارم فکــــر میکنم
آدمی که بعدها وارد زندگیمان میشود
واقعا گناهی ندارد
اگر به فکرِ خودمان نیستیم
به فکـر آن آدم باشیـــم...!
۲.۲k
۱۸ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.