+میخوام یه چیزی بت بگم...
+میخوام یه چیزی بت بگم...
_بگو...
+ببین فکر میکنم که اگه ، البته شاید هم درست نباشه ها ، اما خب به نظرم شاید اگه بشه که ،بگم و بهتره تو هم بدونی ، اما خب شاید ناراحت شی و منم نمیدونم ناراحت شی بعدش چی میشه یا اصن دیگه خودم روم میشه بات حرف بزنم یا نه ، آخه نمیدونم و شاید میترسم اما خب نمیتونمم روی جمله سوالیه قول بده ناراحت نشی خب؟ هم حساب کنم چون شاید ناراحت شی و نگی ،اما باید بگم ، ببخشید ببخشید ببخشید دارم چی میگم اصن ، هوووووف ، ببین من میخواستم بگم که ، بزار یه نفش عمیق بکشم،،، یک دو سه هوووووف ، ببین من میگم که ما یعنی منو تو ، میشه که البته نمیدونم دقیق چطور بشه ، اما بگم امممم تو اونروز از اون جملت که ، ای بابا یادم رفت... بزار فکر کنم ، من توی ذهنم فکر میکنم که میشه که فردا یا اصن بهتره بگم آینده ، آخه آینده بهتره ، آره بهتره ، چون میشه لحظاتشو ساخت و اینطور بگم شاید بهتر باشه البته شایدها ، به هرحال مطمئن نیستم و الانم هنوز حرفمو نگفتم بزار یه ذره تمرکز کنم ، زود تموم میشه ، ببین تموم شد تمرکز کردم الان میگم ، ببین من نسبت به تو و حرفایی که به نظرم البته به نظرما که ما به هم گفتیم ، یعنی تو به من و من به تو گفتم ، چه خوب بود یادت میاد حتمن ، خیلی خوب بود برای من ، شاید برای تو هم باشه به هرحال ، باید بگم اما هووووووف چجوری بگم آخه ، هوا هم که ابریه اصن روحیه نذاشته ، اما نباید وقتتو هدر بدم ، عه راستی گفتم وقت اصن حواسم به ساعت نبود ، من باید برم بعد بت میگم ، وای دیرمم شده ، خدافظ
_من ناراحت نمیشم قول میدم
+نمیشه دیرم شده باااااای
_وایسا
+نمیشه بعد میگم ، تاکسی اومد خدافظ
..._
₪کجا برم ؟
...+
₪با شما ام...
...+
₪میشنوین ؟!
+بله؟
₪میگم کجا برم ؟
+ببخشید حواسم نبود ، نمیدونم، همینجا پیاده میشم...
________________________________
پ.ن:
با خود آشتی نکرده انتظار معجزه را چه سود؟
دست خود دور ز دست خود شد و جای آمین گفتن نبود...
کُنَد تاریک روز را این تپشِ سرد قلب ...
محکم کوبیدن ز قلب سازد طعم سرخ لب....
راه را خرده رفته چه سازد جز فردای قبل؟
خود ز پشت خود شو تا نبینی لبخند تلخ...
ح میم
_بگو...
+ببین فکر میکنم که اگه ، البته شاید هم درست نباشه ها ، اما خب به نظرم شاید اگه بشه که ،بگم و بهتره تو هم بدونی ، اما خب شاید ناراحت شی و منم نمیدونم ناراحت شی بعدش چی میشه یا اصن دیگه خودم روم میشه بات حرف بزنم یا نه ، آخه نمیدونم و شاید میترسم اما خب نمیتونمم روی جمله سوالیه قول بده ناراحت نشی خب؟ هم حساب کنم چون شاید ناراحت شی و نگی ،اما باید بگم ، ببخشید ببخشید ببخشید دارم چی میگم اصن ، هوووووف ، ببین من میخواستم بگم که ، بزار یه نفش عمیق بکشم،،، یک دو سه هوووووف ، ببین من میگم که ما یعنی منو تو ، میشه که البته نمیدونم دقیق چطور بشه ، اما بگم امممم تو اونروز از اون جملت که ، ای بابا یادم رفت... بزار فکر کنم ، من توی ذهنم فکر میکنم که میشه که فردا یا اصن بهتره بگم آینده ، آخه آینده بهتره ، آره بهتره ، چون میشه لحظاتشو ساخت و اینطور بگم شاید بهتر باشه البته شایدها ، به هرحال مطمئن نیستم و الانم هنوز حرفمو نگفتم بزار یه ذره تمرکز کنم ، زود تموم میشه ، ببین تموم شد تمرکز کردم الان میگم ، ببین من نسبت به تو و حرفایی که به نظرم البته به نظرما که ما به هم گفتیم ، یعنی تو به من و من به تو گفتم ، چه خوب بود یادت میاد حتمن ، خیلی خوب بود برای من ، شاید برای تو هم باشه به هرحال ، باید بگم اما هووووووف چجوری بگم آخه ، هوا هم که ابریه اصن روحیه نذاشته ، اما نباید وقتتو هدر بدم ، عه راستی گفتم وقت اصن حواسم به ساعت نبود ، من باید برم بعد بت میگم ، وای دیرمم شده ، خدافظ
_من ناراحت نمیشم قول میدم
+نمیشه دیرم شده باااااای
_وایسا
+نمیشه بعد میگم ، تاکسی اومد خدافظ
..._
₪کجا برم ؟
...+
₪با شما ام...
...+
₪میشنوین ؟!
+بله؟
₪میگم کجا برم ؟
+ببخشید حواسم نبود ، نمیدونم، همینجا پیاده میشم...
________________________________
پ.ن:
با خود آشتی نکرده انتظار معجزه را چه سود؟
دست خود دور ز دست خود شد و جای آمین گفتن نبود...
کُنَد تاریک روز را این تپشِ سرد قلب ...
محکم کوبیدن ز قلب سازد طعم سرخ لب....
راه را خرده رفته چه سازد جز فردای قبل؟
خود ز پشت خود شو تا نبینی لبخند تلخ...
ح میم
۱۷.۷k
۰۸ مرداد ۱۳۹۶