ارباب مغرورمن ✨💜
اربابمغرورمن ✨💜
part 7
ارسلان 💜
نمیخواستم سرش داد بزنم ولی باید ی چیزی میخورد دختره همینجوریش هم بدنش ضعیف هس دیگه هیچی نمیخورد مریض میشد
چند تا لقمه خوردم و بلند شدم و خطاب به دیانا گفتم
ارسلان: دیانا امروز تو باید کار کنی دخترا فردا شب میان منم میرم شرکت کلی کار دارم ساعت ۳ میام خونه باشه ؟
دیانا: چشم
آفرین خب برو
دیانا رفت تو اتاقش منم رفتم حاضر شدم رفتم شرکت
دیانا 🤍
امروز همه کارا با من بود ولی خب امروز واقعا نمیتونسم کار کنم آخه پریود شده بودم واییی خدااا حالا چیکار کنم
رفتم شماره پانیذ یکی از دوستای قدیمیم رو از تو کیفم برداشتم و زنگش زدم
...........
پانیذ: بله
دیانا : سلام پانیذ منم دیانا
پانیذ: ععع دختر تویی چخبر دیگه یادی هم از ما نمیکنی کجایی
دیانا: 😅😅 ببخشید کار داشتم حالا قصش مفصله بعد بهت میگم
پانیذ : آها خب باشه کجایی میگم خیلی دلم برات تنگ شده نمیای ببینمت ؟
دیانا: اممم خب میخوای من آدرس بدم بیای پیشم ؟
پانیذ : آها خب باشه آدرسو برام بفرست
دیانا: باشه عزیزم
پانیذ : باشه من دیگه برم بای
دیانا: باشه بای
قطع کردم بعد زنگ زدم برای ارسلان
..........
ارسلان: بله
دیانا: سلام ارباب
ارسلان: سلام بله کاری داری؟
دیانا: بله میگم میشه امروز یکی از دوستای قدیمیم بیاد پیشم تو عمارت ؟
ارسلان: باشه بگو بیاد من باید برم خدافظ
دیانا: باشه ممنون خدافظ
پانیذ🩶
وقتی دیانا آدرسو فرستاد با ممد رفتیم ممد میخواست منو برسونه
ممد : پانی متمئنی آدرس همینجاست؟
پانیذ: اره چطور ؟
ممد: آخه اینجا عمارت ارسلانه
پانیذ: نمیدونم باشه دیگه من برم بای
ممد : باشه عشقم برو بای راستی ساعت ۴:۳۰ میام دنبالت
پانیذ: باشه عشقم 😘
part 7
ارسلان 💜
نمیخواستم سرش داد بزنم ولی باید ی چیزی میخورد دختره همینجوریش هم بدنش ضعیف هس دیگه هیچی نمیخورد مریض میشد
چند تا لقمه خوردم و بلند شدم و خطاب به دیانا گفتم
ارسلان: دیانا امروز تو باید کار کنی دخترا فردا شب میان منم میرم شرکت کلی کار دارم ساعت ۳ میام خونه باشه ؟
دیانا: چشم
آفرین خب برو
دیانا رفت تو اتاقش منم رفتم حاضر شدم رفتم شرکت
دیانا 🤍
امروز همه کارا با من بود ولی خب امروز واقعا نمیتونسم کار کنم آخه پریود شده بودم واییی خدااا حالا چیکار کنم
رفتم شماره پانیذ یکی از دوستای قدیمیم رو از تو کیفم برداشتم و زنگش زدم
...........
پانیذ: بله
دیانا : سلام پانیذ منم دیانا
پانیذ: ععع دختر تویی چخبر دیگه یادی هم از ما نمیکنی کجایی
دیانا: 😅😅 ببخشید کار داشتم حالا قصش مفصله بعد بهت میگم
پانیذ : آها خب باشه کجایی میگم خیلی دلم برات تنگ شده نمیای ببینمت ؟
دیانا: اممم خب میخوای من آدرس بدم بیای پیشم ؟
پانیذ : آها خب باشه آدرسو برام بفرست
دیانا: باشه عزیزم
پانیذ : باشه من دیگه برم بای
دیانا: باشه بای
قطع کردم بعد زنگ زدم برای ارسلان
..........
ارسلان: بله
دیانا: سلام ارباب
ارسلان: سلام بله کاری داری؟
دیانا: بله میگم میشه امروز یکی از دوستای قدیمیم بیاد پیشم تو عمارت ؟
ارسلان: باشه بگو بیاد من باید برم خدافظ
دیانا: باشه ممنون خدافظ
پانیذ🩶
وقتی دیانا آدرسو فرستاد با ممد رفتیم ممد میخواست منو برسونه
ممد : پانی متمئنی آدرس همینجاست؟
پانیذ: اره چطور ؟
ممد: آخه اینجا عمارت ارسلانه
پانیذ: نمیدونم باشه دیگه من برم بای
ممد : باشه عشقم برو بای راستی ساعت ۴:۳۰ میام دنبالت
پانیذ: باشه عشقم 😘
۱۱.۶k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.