باز هم باغچه از غنچه ی پژمرده پر است
باز هم باغچه از غنچه ی پژمرده پر است
شهر، از مردم دلتنگ و دل آزرده پر است
گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست! چه غم
خاک این میکده از مست زمین خورده پر است
گیرم از قصه ی این غصه هم آگاه شدم
زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است
بی سبب نیست که یادآور تنهایی ها است
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
عشق حق داشت اگر تور نیانداخت به آب
برکه ی بخت من از ماهی دلمرده پر است
شهر، از مردم دلتنگ و دل آزرده پر است
گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست! چه غم
خاک این میکده از مست زمین خورده پر است
گیرم از قصه ی این غصه هم آگاه شدم
زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است
بی سبب نیست که یادآور تنهایی ها است
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
عشق حق داشت اگر تور نیانداخت به آب
برکه ی بخت من از ماهی دلمرده پر است
۲.۵k
۱۵ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.