مردم می خندند،
مردم می خندند،
می رقصند و خوشحالند..
من اما..ایستاده ام
و از دور چشم دوخته ام به این عروسکہای خیمه شب بازی
کہ ملعبه ی دست روزگار شده اند..
میدانی؟آدمہا خودشان ھم نمی دانند
چرا می خندند،چرا می رقصند؟!
و ھزاران چرای دیگر که جوابش را نمی دانند..
فقط طوطی وار درسہای روزگار را حفظ می کنند،
امتحانشان را می دھند و چند واحدی را پاس می کنند!
می شوند یک عده مدرکدار بی سواد که روانه ی بازار زندگی شده اند. ..
آنوقت گند می زنند به ھمه چیز..و بیشتر از ھمه به عشق!
زیرا دوست داشتن بلد نیستند..
محبت کردن نیاموخته اند.. از ھمه بدتر ماندن نمی دانند..
می روند و به یکجا بند نیستند.. اینگونه است که تبدیل
می شوند به گیاھانی بی ریشه.. گیاھانی که بیشتر بسان علف ھرزند تا گل..
از من می شنوی به این آدمکہا دلت را خوش نکن..فقط از دور تماشایشان کن..مبادا دلبسته ی آنھا شوی عزیزمن!
آدمھا بی ریشه ات می کنند..
از این دل به آن دل کوچ ت می دھند..
دست آخر تو می مانی و دلی ک این دست و آن دست شده است..
این عروسکہا فقط از دور زیبایند...
می رقصند و خوشحالند..
من اما..ایستاده ام
و از دور چشم دوخته ام به این عروسکہای خیمه شب بازی
کہ ملعبه ی دست روزگار شده اند..
میدانی؟آدمہا خودشان ھم نمی دانند
چرا می خندند،چرا می رقصند؟!
و ھزاران چرای دیگر که جوابش را نمی دانند..
فقط طوطی وار درسہای روزگار را حفظ می کنند،
امتحانشان را می دھند و چند واحدی را پاس می کنند!
می شوند یک عده مدرکدار بی سواد که روانه ی بازار زندگی شده اند. ..
آنوقت گند می زنند به ھمه چیز..و بیشتر از ھمه به عشق!
زیرا دوست داشتن بلد نیستند..
محبت کردن نیاموخته اند.. از ھمه بدتر ماندن نمی دانند..
می روند و به یکجا بند نیستند.. اینگونه است که تبدیل
می شوند به گیاھانی بی ریشه.. گیاھانی که بیشتر بسان علف ھرزند تا گل..
از من می شنوی به این آدمکہا دلت را خوش نکن..فقط از دور تماشایشان کن..مبادا دلبسته ی آنھا شوی عزیزمن!
آدمھا بی ریشه ات می کنند..
از این دل به آن دل کوچ ت می دھند..
دست آخر تو می مانی و دلی ک این دست و آن دست شده است..
این عروسکہا فقط از دور زیبایند...
۱.۷k
۱۶ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.