قسمت دوم:
قسمت دوم:
خیلی خسته و ناراحت و بشدت افسرده شده بود نمیدونست واقعا چکار کنه و باید از کجا شروع کنه که همه چی درست بشه خیلی تلاش کرد ولی انگار روزهاش بدتر و بدتر میشد چون امیدی نداشت و مرتب میگفت من که بدبختم حتی اگر این کار رو هم درست انجام ندم زندگی من درست نمیشه
در افکار و زندگی پر از ناامیدی غرق بود که یادش افتاد....
خیلی خسته و ناراحت و بشدت افسرده شده بود نمیدونست واقعا چکار کنه و باید از کجا شروع کنه که همه چی درست بشه خیلی تلاش کرد ولی انگار روزهاش بدتر و بدتر میشد چون امیدی نداشت و مرتب میگفت من که بدبختم حتی اگر این کار رو هم درست انجام ندم زندگی من درست نمیشه
در افکار و زندگی پر از ناامیدی غرق بود که یادش افتاد....
۲.۴k
۲۱ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.