کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند،
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند،
دست های پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند، مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست، شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست
درد را با گریه های بی صدا آزار داد، با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد
مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود! روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود
دشمنانش در لباسِ دوست بسیارند و او، بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود، مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند، در عوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند
حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست، داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست
گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند، از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند
جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد، چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد
جُرم سنگینی ست، تیغ ذوالفقاری داشتن، زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن
جُرم سنگینی ست، از غم، کوله باری داشتن، مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن
جُرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن
دست های پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند، مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست، شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست
درد را با گریه های بی صدا آزار داد، با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد
مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود! روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود
دشمنانش در لباسِ دوست بسیارند و او، بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود، مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند، در عوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند
حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست، داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست
گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند، از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند
جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد، چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد
جُرم سنگینی ست، تیغ ذوالفقاری داشتن، زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن
جُرم سنگینی ست، از غم، کوله باری داشتن، مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن
جُرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن
۱.۸k
۳۱ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.