پارت ۲۰
پارت ۲۰
(نفس)
ساعت ۴:۳۰ آماده جلو در خونه وایساده بودم تا رادوین بیاد ، ماشینش پیچید توی کوچه ، و جلو پام ترمز کرد
قبل از این که بخوام حرکتی انجام بدم، از ماشین پیاده شدو اومد در جلو رو باز کرد ،
من : سلام
رادوین : سلام ، بفرمایید بانو
با اکراه رفتم سوار شدم ،
من : چه عجب میای برام در ماشین باز میکنی
رادوین : دفعه قبلی رو یادم نرفته
من : وا مگه چیکارت کردم ؟
رادوین : هنوز حرفات یادمه ،یه ریز میگفتی ، رادوین تو جنتلمن نیستی و مثل اونا رفتار نمیکنی ، تو پس فردا
نمیتونی به پسرمون جنتلمن بودن و یاد بدی. و از همین حرفا
من : خوشم میاد همش رو هم یادته
رادوین : مگه میشه یادم بره
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(آرشام)
ساعت ۴:۱۵ بود که متین و هلیا با هم اومدن ، بعد سلام و احوال پرسی نشستیم ، آرمان قرار بود ساعت ۷ بیاد
بعد یکم وقت رادپین و نفس هم اومدن ، متین و رادوین و هلیا خیلی مشتاق بودن که آرمان و ببینن ولی
نفس عکس العمل خاصی نشون نداد ، یعنی علاقه خاصی به دیدن آرمان نداره . نمیدونم چرا ولی معلوم بود
اصلا حس خوبی نداره . کلا بعد روز عقد خیلب توی خودشه ، با صدای رادوین از توی فکر اومدم بیرون ،
رادوین : راستی بچه ها من و نفس قراره از تو سازمان استعفا بدیم .
من : عه چرا ؛؟
رادوین : ترنم برات نگفت ؟
من : نه چیو ؟
متین: رادوین اتفاقی افتاده ؟
رادوین: نمیخوام نگرانتون کنم ولی خب اره یه اتفاق مهم افتاده
من : چی ؟
رادوین : نفس میخوای خودت بگی ؟
نفس : اگه میخوای خودت بگو
رادوین: نه خودت بگی بهتره
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(متین)
با شنیدن حرفای نفس داشتم شاخ درمیاوردم ، پس اون زنده بود . ولی این غیر ممکنه ، الان تازه دارم پی میبرم
تو خطر خیلی بزرگی افتادیم ، واقعا شغلی که انتخاب کردیم خیلی ریسکش بالاست ،
من : رادوین من با هلیا استعفا میدیم ، شغلمون خیلی پر خطر شده ، ولی شغل دیگه از کجا گیر بیاریم ؟
رادوین : من برای مصاحبه رفتم توی یه شرکت دیگه ، تازه شرکتش راه اندازی شده . نیرو کم دارن . میتونیم
بریم ، دخترا ام که تا 1 ماه دیگه زن خودمون میشن پس به کار نیاز ندارن ،
آرشام : خب پس ، منم فردا باهاتون میام تا استعفا رو بدم ، فقط ترنم هم باید بیاد یا نه ؟
رادوین : باید بیاد
من : فقط این خون آشامه خیلی رو مخه ، نا جور تو خطر افتادیم ،
http://wisgoon.com/pin/21861376/
(نفس)
ساعت ۴:۳۰ آماده جلو در خونه وایساده بودم تا رادوین بیاد ، ماشینش پیچید توی کوچه ، و جلو پام ترمز کرد
قبل از این که بخوام حرکتی انجام بدم، از ماشین پیاده شدو اومد در جلو رو باز کرد ،
من : سلام
رادوین : سلام ، بفرمایید بانو
با اکراه رفتم سوار شدم ،
من : چه عجب میای برام در ماشین باز میکنی
رادوین : دفعه قبلی رو یادم نرفته
من : وا مگه چیکارت کردم ؟
رادوین : هنوز حرفات یادمه ،یه ریز میگفتی ، رادوین تو جنتلمن نیستی و مثل اونا رفتار نمیکنی ، تو پس فردا
نمیتونی به پسرمون جنتلمن بودن و یاد بدی. و از همین حرفا
من : خوشم میاد همش رو هم یادته
رادوین : مگه میشه یادم بره
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(آرشام)
ساعت ۴:۱۵ بود که متین و هلیا با هم اومدن ، بعد سلام و احوال پرسی نشستیم ، آرمان قرار بود ساعت ۷ بیاد
بعد یکم وقت رادپین و نفس هم اومدن ، متین و رادوین و هلیا خیلی مشتاق بودن که آرمان و ببینن ولی
نفس عکس العمل خاصی نشون نداد ، یعنی علاقه خاصی به دیدن آرمان نداره . نمیدونم چرا ولی معلوم بود
اصلا حس خوبی نداره . کلا بعد روز عقد خیلب توی خودشه ، با صدای رادوین از توی فکر اومدم بیرون ،
رادوین : راستی بچه ها من و نفس قراره از تو سازمان استعفا بدیم .
من : عه چرا ؛؟
رادوین : ترنم برات نگفت ؟
من : نه چیو ؟
متین: رادوین اتفاقی افتاده ؟
رادوین: نمیخوام نگرانتون کنم ولی خب اره یه اتفاق مهم افتاده
من : چی ؟
رادوین : نفس میخوای خودت بگی ؟
نفس : اگه میخوای خودت بگو
رادوین: نه خودت بگی بهتره
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(متین)
با شنیدن حرفای نفس داشتم شاخ درمیاوردم ، پس اون زنده بود . ولی این غیر ممکنه ، الان تازه دارم پی میبرم
تو خطر خیلی بزرگی افتادیم ، واقعا شغلی که انتخاب کردیم خیلی ریسکش بالاست ،
من : رادوین من با هلیا استعفا میدیم ، شغلمون خیلی پر خطر شده ، ولی شغل دیگه از کجا گیر بیاریم ؟
رادوین : من برای مصاحبه رفتم توی یه شرکت دیگه ، تازه شرکتش راه اندازی شده . نیرو کم دارن . میتونیم
بریم ، دخترا ام که تا 1 ماه دیگه زن خودمون میشن پس به کار نیاز ندارن ،
آرشام : خب پس ، منم فردا باهاتون میام تا استعفا رو بدم ، فقط ترنم هم باید بیاد یا نه ؟
رادوین : باید بیاد
من : فقط این خون آشامه خیلی رو مخه ، نا جور تو خطر افتادیم ،
http://wisgoon.com/pin/21861376/
۲.۹k
۰۵ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.