پارت ۳۲
پارت ۳۲
(نفس)
داشتم آهنگ گوش میدادم ، میدونستم الان آرمان میگه چه این دختره خنگه ، اگه رادوین آهنگ گذاشته بوذ
در اصل میخواستم تو بحث هاشون شرکت نکنم ، یکم که گذشت دیدم دیگه حرف نمیزنن . آرمان داشت از
آیینه بغل منو نگاه میکرد ، نگاهش که کردم دیدم چشماش حالت مرموزی خاص و قرمزی به خودشون گرفتن
دیگه هم اون پوزخند رو لبش نبود ، یه چشم غره بهش رفتم که البته از نگاه رادوین هم دور نموند،
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(آرشام )
ظهر بود که رسیدیم ، من شمالمو رفتم و برگشتم ولی مامان اینا هنوز نیومدن ، ترنمو به زور بردم تو خونه و گفتم
من تنها غذا از گلوم پایین نمیره ،
ناهار هم پیتزا از بیرون سفارش دادم ، بعد ناهار ترنم یه کش و غوصی به بدنش داد و گفت : من برم بالا یکم
بخوابم ،
(یک هفته بعد )
امروز روز عروسیمه ، با ترنمممممممممم ، خیلی ذوق داشتم ، اخه کیه که روز عروسیش ذوق نداشته باشه ،
ساعت ۷ رفتم دنبالش و بردمشس آرایشگاه ، دم در متین و رادوین هم بودن ، قرار بود یه تا شون یه جا برن
آرایشگاه ، منو رادوین و متین هم رفتیم تا ماشینا رو گل بزنیم
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(ترنم)
آرشام جلو در آرایشگاه پیاده ام کرد ، رفتم تو که دیدمهلیا و نفس هم تازه رسیدن ،
من : سلام عروس خانوما
نفس: سلام
هلیا،: سلام
همون لحظه بود که صدای آرایشگره در اومد ، و گفت که بریم بشینیم زیر دستش ، از بچگیم خوشم نمیومد
کسی خیلی وقتمو بگیره ، مخصوصا این آرایشگرا، بعد این که کلی مو ها مو کشید و صورتمو خوشمل کرد
دست از سرم برداشت و رفت سراغ ناخن هام ، ناخن هامم که درست کرد رفتم خودمو تو آیینه دیدم ،
وااای این منم؟؟ وای خدا چه جیگری شدم 😄 😄 😄
بیچاره آرشام ، امشب دق میکنه ، به هلیا و نفس هم نگاه کردم ، اونا هم کمتر از من نشده بودن ، مدل مو و
لباس هر سه مون یه شکل بود ، همون لحظه صدای زنگ اومد ، فهمیدیم که آقایون با فیلم بردار اومدن
(نفس)
داشتم آهنگ گوش میدادم ، میدونستم الان آرمان میگه چه این دختره خنگه ، اگه رادوین آهنگ گذاشته بوذ
در اصل میخواستم تو بحث هاشون شرکت نکنم ، یکم که گذشت دیدم دیگه حرف نمیزنن . آرمان داشت از
آیینه بغل منو نگاه میکرد ، نگاهش که کردم دیدم چشماش حالت مرموزی خاص و قرمزی به خودشون گرفتن
دیگه هم اون پوزخند رو لبش نبود ، یه چشم غره بهش رفتم که البته از نگاه رادوین هم دور نموند،
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(آرشام )
ظهر بود که رسیدیم ، من شمالمو رفتم و برگشتم ولی مامان اینا هنوز نیومدن ، ترنمو به زور بردم تو خونه و گفتم
من تنها غذا از گلوم پایین نمیره ،
ناهار هم پیتزا از بیرون سفارش دادم ، بعد ناهار ترنم یه کش و غوصی به بدنش داد و گفت : من برم بالا یکم
بخوابم ،
(یک هفته بعد )
امروز روز عروسیمه ، با ترنمممممممممم ، خیلی ذوق داشتم ، اخه کیه که روز عروسیش ذوق نداشته باشه ،
ساعت ۷ رفتم دنبالش و بردمشس آرایشگاه ، دم در متین و رادوین هم بودن ، قرار بود یه تا شون یه جا برن
آرایشگاه ، منو رادوین و متین هم رفتیم تا ماشینا رو گل بزنیم
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(ترنم)
آرشام جلو در آرایشگاه پیاده ام کرد ، رفتم تو که دیدمهلیا و نفس هم تازه رسیدن ،
من : سلام عروس خانوما
نفس: سلام
هلیا،: سلام
همون لحظه بود که صدای آرایشگره در اومد ، و گفت که بریم بشینیم زیر دستش ، از بچگیم خوشم نمیومد
کسی خیلی وقتمو بگیره ، مخصوصا این آرایشگرا، بعد این که کلی مو ها مو کشید و صورتمو خوشمل کرد
دست از سرم برداشت و رفت سراغ ناخن هام ، ناخن هامم که درست کرد رفتم خودمو تو آیینه دیدم ،
وااای این منم؟؟ وای خدا چه جیگری شدم 😄 😄 😄
بیچاره آرشام ، امشب دق میکنه ، به هلیا و نفس هم نگاه کردم ، اونا هم کمتر از من نشده بودن ، مدل مو و
لباس هر سه مون یه شکل بود ، همون لحظه صدای زنگ اومد ، فهمیدیم که آقایون با فیلم بردار اومدن
۱.۳k
۲۲ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.