قرارشده "زندگی" کنم ...
قرارشده "زندگی" کنم ...
قرارشده هر روز با طلوعِ خورشید ، شادی ام طلوع کند ...
پرده ها را باز کنم و به زندگی ام نور بپاشانم !
آواز بخوانم و در نهایتِ شادی و امید ، تمامِ خانه را از غم و اندوهِ چندین ساله اش پاک کنم ...
گلهایِ گلدان را سیراب کنم و رویِ بی تابیِشان دستمال بکشم ...
قرار شده هرروز ، بوی عطرِ غذایی که با عشق می پزم تمام کوچه را بردارد ...
و صدای موسیقیِ شاد و آرام بخش ، از خانه ی ما تا تمامِ خانه های اطراف پخش شود ...
قرارشده پیامبرِ شادی و امیدباشم !
قرارشده ... اما من هنوز توی رختخوابم ... !
وَ قرارشده ها بماند برایِ شنبه ...
قرارشده هر روز با طلوعِ خورشید ، شادی ام طلوع کند ...
پرده ها را باز کنم و به زندگی ام نور بپاشانم !
آواز بخوانم و در نهایتِ شادی و امید ، تمامِ خانه را از غم و اندوهِ چندین ساله اش پاک کنم ...
گلهایِ گلدان را سیراب کنم و رویِ بی تابیِشان دستمال بکشم ...
قرار شده هرروز ، بوی عطرِ غذایی که با عشق می پزم تمام کوچه را بردارد ...
و صدای موسیقیِ شاد و آرام بخش ، از خانه ی ما تا تمامِ خانه های اطراف پخش شود ...
قرارشده پیامبرِ شادی و امیدباشم !
قرارشده ... اما من هنوز توی رختخوابم ... !
وَ قرارشده ها بماند برایِ شنبه ...
۷۸۸
۱۳ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.