Part252
#Part252
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ کاش هرکسی بود جز پارمیس، زیادی تو چشمه، زیادی خوشکله، زیادی برای رقابت خوبه
یهو یه جوری برگشت سمتم که حس کردم الان گردنش کنده میشه
+چی میگی تو! چی فکر کردی، شیرین هرچی که بین و من و پارمیس بود سر جمع یک ماه هم طول نکشید... اره شرمندتم ولی تو هیچ وقت هیچ رقبی نداری، حداقل برای من هیچ وقت نداری و نخواهی داشت
غمگین نگاش کردم
_ سامی، اون دوست داره
با چشمای درشت شده نگام کرد
_ اون منو دوست نداره، اون هنوز هم عاشق کسیه کهخیلی از رفتارهای من شبیه به اونه چون اون الگوی من شد، حرکات و رفتاری که مثل یک اتیکت بهم چسبیده و پارمیس اونی که هنوز هم نتونسته فراموش کنه رو توی من میبینه، امروز هم داشتم باهاش بحث میکردم من اون نیستم، من تا آخر عمر شرمنده ی یاسر میمونم، من وقتی با پارمیس بودم نمیدونستم به خدا نمیدونستم من حتی اون موقع یاسر رو نمیشناختم، شرمنده ی تو هم هستم باید جلوی خودم رو میگرفتم
متحیر نگاش میکردم و لبخند غمگین و پر بغضی به روش زدم، انگار یه چیزی به گلوم وصل بود انگار نمیخواستم باور کنم سام در حقم ظلم کرده
_ وقتشه همه چی رو بدونی ، تو توی زندگی منی پس باید بدونی آخرش چی به سرمون اومد، چرا یاسمن دوسال پاش رو ایران نذاشت چرا امیر خان دایی پارمیس و یاسر و یاسمن سکته کرد و افتاد یه گوشه، چرا هنوز هم که هنوزه پارمیس خوب نشده، چرا من از شب بی ستاره و صاف متنفرم
چشماش پر شده بود که قطره ی اول از چشماش چکید
_ شیرین نتونستم کمکش کنم، رهام رفت، میدونی اون خیلی بیشتر از رهام تو شکل گیری زندگیم نقش داشت اون باعث شد بدونم یه مرد باید سرش رو بالا بگیره باید قدرتمند بشه باید خونسرد باشه باید برای خونوادش پشت باشه، باید از خودش بگذره تا خونوادش تو آرامش بدون کم و کسر زندگی کنند، بهم یاد داد برای به دست آوردن تو برای خوشبخت کردن تو فقط حرفای عاشقونه به درد نمیخوره باید خودم رو بکشم بالا تا بتونم همه چی رو توزندگی برات فراهم کنم یادم داد که زنی که عاشقشم نباید دستش رو از اب سرد به اب گرم بزنه
از غم صدا و بغض سام اشک منم جوشید
پاشد اومد سمتم و دستش رو دراز کرد سمتم
_ میخوام ببرمت پیشش
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ کاش هرکسی بود جز پارمیس، زیادی تو چشمه، زیادی خوشکله، زیادی برای رقابت خوبه
یهو یه جوری برگشت سمتم که حس کردم الان گردنش کنده میشه
+چی میگی تو! چی فکر کردی، شیرین هرچی که بین و من و پارمیس بود سر جمع یک ماه هم طول نکشید... اره شرمندتم ولی تو هیچ وقت هیچ رقبی نداری، حداقل برای من هیچ وقت نداری و نخواهی داشت
غمگین نگاش کردم
_ سامی، اون دوست داره
با چشمای درشت شده نگام کرد
_ اون منو دوست نداره، اون هنوز هم عاشق کسیه کهخیلی از رفتارهای من شبیه به اونه چون اون الگوی من شد، حرکات و رفتاری که مثل یک اتیکت بهم چسبیده و پارمیس اونی که هنوز هم نتونسته فراموش کنه رو توی من میبینه، امروز هم داشتم باهاش بحث میکردم من اون نیستم، من تا آخر عمر شرمنده ی یاسر میمونم، من وقتی با پارمیس بودم نمیدونستم به خدا نمیدونستم من حتی اون موقع یاسر رو نمیشناختم، شرمنده ی تو هم هستم باید جلوی خودم رو میگرفتم
متحیر نگاش میکردم و لبخند غمگین و پر بغضی به روش زدم، انگار یه چیزی به گلوم وصل بود انگار نمیخواستم باور کنم سام در حقم ظلم کرده
_ وقتشه همه چی رو بدونی ، تو توی زندگی منی پس باید بدونی آخرش چی به سرمون اومد، چرا یاسمن دوسال پاش رو ایران نذاشت چرا امیر خان دایی پارمیس و یاسر و یاسمن سکته کرد و افتاد یه گوشه، چرا هنوز هم که هنوزه پارمیس خوب نشده، چرا من از شب بی ستاره و صاف متنفرم
چشماش پر شده بود که قطره ی اول از چشماش چکید
_ شیرین نتونستم کمکش کنم، رهام رفت، میدونی اون خیلی بیشتر از رهام تو شکل گیری زندگیم نقش داشت اون باعث شد بدونم یه مرد باید سرش رو بالا بگیره باید قدرتمند بشه باید خونسرد باشه باید برای خونوادش پشت باشه، باید از خودش بگذره تا خونوادش تو آرامش بدون کم و کسر زندگی کنند، بهم یاد داد برای به دست آوردن تو برای خوشبخت کردن تو فقط حرفای عاشقونه به درد نمیخوره باید خودم رو بکشم بالا تا بتونم همه چی رو توزندگی برات فراهم کنم یادم داد که زنی که عاشقشم نباید دستش رو از اب سرد به اب گرم بزنه
از غم صدا و بغض سام اشک منم جوشید
پاشد اومد سمتم و دستش رو دراز کرد سمتم
_ میخوام ببرمت پیشش
۲.۳k
۰۹ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.