پارت هفتم
پارت هفتم
.
.
.
.
.
.
.
.
+ آخه زحمت می شه؟
_ نه بابا چه زحمتی، ما که با هم تعارف نداریم، می برمت باز برمی گردم بیمارستان.
+ مرسی آرام جون، پس چند دقیقه صبر کن برم کیفمو از اتاق آرشام بردارم بیام.
_ خواهش می کنم، باشه، پس تا تو بیای من برم رو پوشمو عوض کنم بیام.
+ باشه، فعلا می بینمت.
رفتم سوار آسانسور شدمو طبقه ی آرشامو زدم.
دو ثانیه نشده آسانسور وایساد و در اومدم بیرون و دوئیدم به سمت اتاق آرشام.
خانم حسینی منشی آرشام با تعجب به من نگاه کرد.
بدون این که ازش بپرسم آرشام هست یا نه وارد اتاقش شدمو کولمو از روی کاناپه ی یه نفره برداشتم و سرمو بلند کردم تا کولمو بندازم رو دوشم، که دیدم آرشام با یه پسره دارن با تعجب منو نگاه می کنن.
وای! خاک تو سرم. چرا من حواسم به اینا نبود.
سریع به خودم اومدمو گفتم :
+ سلام
آرشام گفت :
_علیک سلام خانم خانما شما نباید اول در بزنی بعد بیای تو؟
+ فک کردم عملت تموم نشده و تو اتاق عملی، نیم ساعت دیگم کلاسم شروع می شد گفتم بیام سریع کیفمو بردارم و با آرام بریم باشگاه.
_ خب آروم تر آرشیدا، مجال بدهد ما ام حرف بزنیم
نفس عمیقی کشیدمو گفتم :
+ معذرت می خوام
_مگه آرام هم باهات میاد باشگاه؟
+ نه می خواد منو برسونه و برگرده بیمارستان.
_ آهان، حالا چرا نفس نفس می زنی؟
+آخه تمام راهو دوئیدم تا به اتاقت برسم.
تازه حواسم به پسری که کنارش نشسته بود، افتاد.
سریع گفتم :
+ سلام
لبخند زد و گفت :
_ سلام
رو به آرشام کردمو گفتم :
+ آرشام معرفی نمی کنی؟
ابروهاشو داد بالا و گفت :
_ چرا که نه؟ ایشون رادوین بنیادی یکی از دوستای جون جونی بنده هستن که توی این بیمارستان کار می کنه.
یه دفعه نتونستم خودمو کنترلکنم و گفتم :
+ اع ، شما رادوین هستین؟
_ بله چه طور مگه؟
سریع به خودم اومدمو گفتم :
+ هیچی از آشناییتون خوشبختم.
_ منم همین طور خانم راد.
آرشام به من اشاره کرد و گفت :
_ رادوین جان اینم نفس من آرشیدا، همونی که خیلی تعریف شو می کردم.
آرشام خودتو سیا کن، مگه می شه تو از من جایی تعریف کنی، من که می دونم الان کرم وجودت شروع به تکون خوردن کرده داری خودتو جلوی این پسره نشون می دی
رادوین گفت :
_ خیلی دوست داشتم ببینمتون، خیلی تعریفتونو از آرشام شنیده بودم.
+شما خیلی لطف دارید آقای بنیادی.
و رو به آرشام کردمو گفتم :
+ داداش اگه کاری نداری من برم، یادت نره شب بیای خونه ی خاله شکیلا اینا، به بابا هم بگو یادش نره.
_ باشه یادم نمی ره.
براش دست تکون دادمو گفتم :
+ خداحافظ
و رو به رادوین کردمو گفتم :
+ آقای بنیادی از این که دیدمتون خوش حال شدم. خداحافظ.
_ منم همین طور. خدا نگه دار.
در رو باز کردمو و رفتم بیرون.
با خانم حسینی خداحافظی کردمو دوئیدم و داخل آسانسور شدم.
اع اع، پسره چقدربی ادبه یه بلند نشد
ندا :آرشیدا چقدر تو پررویی پسره یازده دوازده سال ازت بزرگت تره بد می گی چرا برام بلند نشد
ندا جون لطفا خفه شواصلا حوصلتو ندارم.
ندا : خیلی بی ادب شدی آرشیدا. دیگه صداش در نیومد.
ولی آرام خیلی شانس آورده، پسره چقدر خوشگل و خوش تیپ بود، ناکس.
آسانسور وایساد و در اومدم بیرون و گوشیمو در آوردمو به آرام زنگ زدم.
_ جانم؟
+ کجایی آرام،؟
_توی پارکینگ بیا اون جا
+|باشه اومدم.
رفتم تو پارکینگ بیمارستان و با هزار بدبختی کمری مشکی آرامو پیدا کردم.
سوار ماشین شدم و گفتم :
+ سلام عشقم. من اومدم می تونیم بریم.
+ سلام، باشه بریم.
واز پارکینگ در اومد. دستمو دراز کردمو ضبط ماشینو یکم عقب جلو کردم و به یکی از آهنگ های مورد علاقم رسیدم و گذاشتم بمونه.
.
.
.
دلم مونده رو دستم هنوز منتظر هستم برم یا که بمونم آخه بدجوری خستم
واست دل بی قراره چشات گیرایی داره دلم مونده رو دستم چی می شه بگی آره
بیا قلبمو نشکن نگیر عشقتو از من همه دنیا رو گشتم نبود مثل تو اصلا
آهای آرومه جونم نذار تنها بمونم بدونه تو نمی شه نمی شه نمی تونم
دیوونمو می دونمو من بی تو نمی تونمو واسه تو می دم جونو
سر بزار رو یه شونمو آرومم کن
این قلب من احساسیه عشقم بی رودر وایسیه از دوری دلم عاصیه عاشقه تو وسواسیه بیا خوبم کن
دستات پره ارامشه برق چشمام ازخواهشه قفله قلبتو وابشه
این همون که می خوامشه دوست دارم
من دل به چشات بستمو بدجور به تو وابستمو از دوریه تو خستم و تا هر جا بگی هستمو دوست دارم
دلم مونده رو دستم هنوز منتظر هستم برم یا که بمونم آخه بدجوری خستم
واست دل بی قراره چشات گیرایی داره دلم مونده رو دستم چی می شه بگی آره
بیا قلبمو نشکن نگیر عشقتو از من همه دنیا رو گشتم نبود مثل تو اصلا
آهای آرومه جونم نذار تنها بمونم بدونه تو نمی شه نمی شه نمی تونم
دیوونمو می دونمو من بی تو نمی تونمو واسه تو می دم جونمو
سر بزار رو شونم
.
.
.
.
.
.
.
.
+ آخه زحمت می شه؟
_ نه بابا چه زحمتی، ما که با هم تعارف نداریم، می برمت باز برمی گردم بیمارستان.
+ مرسی آرام جون، پس چند دقیقه صبر کن برم کیفمو از اتاق آرشام بردارم بیام.
_ خواهش می کنم، باشه، پس تا تو بیای من برم رو پوشمو عوض کنم بیام.
+ باشه، فعلا می بینمت.
رفتم سوار آسانسور شدمو طبقه ی آرشامو زدم.
دو ثانیه نشده آسانسور وایساد و در اومدم بیرون و دوئیدم به سمت اتاق آرشام.
خانم حسینی منشی آرشام با تعجب به من نگاه کرد.
بدون این که ازش بپرسم آرشام هست یا نه وارد اتاقش شدمو کولمو از روی کاناپه ی یه نفره برداشتم و سرمو بلند کردم تا کولمو بندازم رو دوشم، که دیدم آرشام با یه پسره دارن با تعجب منو نگاه می کنن.
وای! خاک تو سرم. چرا من حواسم به اینا نبود.
سریع به خودم اومدمو گفتم :
+ سلام
آرشام گفت :
_علیک سلام خانم خانما شما نباید اول در بزنی بعد بیای تو؟
+ فک کردم عملت تموم نشده و تو اتاق عملی، نیم ساعت دیگم کلاسم شروع می شد گفتم بیام سریع کیفمو بردارم و با آرام بریم باشگاه.
_ خب آروم تر آرشیدا، مجال بدهد ما ام حرف بزنیم
نفس عمیقی کشیدمو گفتم :
+ معذرت می خوام
_مگه آرام هم باهات میاد باشگاه؟
+ نه می خواد منو برسونه و برگرده بیمارستان.
_ آهان، حالا چرا نفس نفس می زنی؟
+آخه تمام راهو دوئیدم تا به اتاقت برسم.
تازه حواسم به پسری که کنارش نشسته بود، افتاد.
سریع گفتم :
+ سلام
لبخند زد و گفت :
_ سلام
رو به آرشام کردمو گفتم :
+ آرشام معرفی نمی کنی؟
ابروهاشو داد بالا و گفت :
_ چرا که نه؟ ایشون رادوین بنیادی یکی از دوستای جون جونی بنده هستن که توی این بیمارستان کار می کنه.
یه دفعه نتونستم خودمو کنترلکنم و گفتم :
+ اع ، شما رادوین هستین؟
_ بله چه طور مگه؟
سریع به خودم اومدمو گفتم :
+ هیچی از آشناییتون خوشبختم.
_ منم همین طور خانم راد.
آرشام به من اشاره کرد و گفت :
_ رادوین جان اینم نفس من آرشیدا، همونی که خیلی تعریف شو می کردم.
آرشام خودتو سیا کن، مگه می شه تو از من جایی تعریف کنی، من که می دونم الان کرم وجودت شروع به تکون خوردن کرده داری خودتو جلوی این پسره نشون می دی
رادوین گفت :
_ خیلی دوست داشتم ببینمتون، خیلی تعریفتونو از آرشام شنیده بودم.
+شما خیلی لطف دارید آقای بنیادی.
و رو به آرشام کردمو گفتم :
+ داداش اگه کاری نداری من برم، یادت نره شب بیای خونه ی خاله شکیلا اینا، به بابا هم بگو یادش نره.
_ باشه یادم نمی ره.
براش دست تکون دادمو گفتم :
+ خداحافظ
و رو به رادوین کردمو گفتم :
+ آقای بنیادی از این که دیدمتون خوش حال شدم. خداحافظ.
_ منم همین طور. خدا نگه دار.
در رو باز کردمو و رفتم بیرون.
با خانم حسینی خداحافظی کردمو دوئیدم و داخل آسانسور شدم.
اع اع، پسره چقدربی ادبه یه بلند نشد
ندا :آرشیدا چقدر تو پررویی پسره یازده دوازده سال ازت بزرگت تره بد می گی چرا برام بلند نشد
ندا جون لطفا خفه شواصلا حوصلتو ندارم.
ندا : خیلی بی ادب شدی آرشیدا. دیگه صداش در نیومد.
ولی آرام خیلی شانس آورده، پسره چقدر خوشگل و خوش تیپ بود، ناکس.
آسانسور وایساد و در اومدم بیرون و گوشیمو در آوردمو به آرام زنگ زدم.
_ جانم؟
+ کجایی آرام،؟
_توی پارکینگ بیا اون جا
+|باشه اومدم.
رفتم تو پارکینگ بیمارستان و با هزار بدبختی کمری مشکی آرامو پیدا کردم.
سوار ماشین شدم و گفتم :
+ سلام عشقم. من اومدم می تونیم بریم.
+ سلام، باشه بریم.
واز پارکینگ در اومد. دستمو دراز کردمو ضبط ماشینو یکم عقب جلو کردم و به یکی از آهنگ های مورد علاقم رسیدم و گذاشتم بمونه.
.
.
.
دلم مونده رو دستم هنوز منتظر هستم برم یا که بمونم آخه بدجوری خستم
واست دل بی قراره چشات گیرایی داره دلم مونده رو دستم چی می شه بگی آره
بیا قلبمو نشکن نگیر عشقتو از من همه دنیا رو گشتم نبود مثل تو اصلا
آهای آرومه جونم نذار تنها بمونم بدونه تو نمی شه نمی شه نمی تونم
دیوونمو می دونمو من بی تو نمی تونمو واسه تو می دم جونو
سر بزار رو یه شونمو آرومم کن
این قلب من احساسیه عشقم بی رودر وایسیه از دوری دلم عاصیه عاشقه تو وسواسیه بیا خوبم کن
دستات پره ارامشه برق چشمام ازخواهشه قفله قلبتو وابشه
این همون که می خوامشه دوست دارم
من دل به چشات بستمو بدجور به تو وابستمو از دوریه تو خستم و تا هر جا بگی هستمو دوست دارم
دلم مونده رو دستم هنوز منتظر هستم برم یا که بمونم آخه بدجوری خستم
واست دل بی قراره چشات گیرایی داره دلم مونده رو دستم چی می شه بگی آره
بیا قلبمو نشکن نگیر عشقتو از من همه دنیا رو گشتم نبود مثل تو اصلا
آهای آرومه جونم نذار تنها بمونم بدونه تو نمی شه نمی شه نمی تونم
دیوونمو می دونمو من بی تو نمی تونمو واسه تو می دم جونمو
سر بزار رو شونم
۲۵.۶k
۳۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.